-
من و اتیلا 2
یکشنبه 16 مهر 1402 11:40
من در تمام دوران دانشجویی شیمی دبیرستان و زبان کنکور تدریس میکردم استقلال مالی رو دوست داشتم و همین باعث شد وقتی خرداد 78ازدوره کارشناسی فارغ التحصیل شدم پس انداز داشته باشم همزمان هم تئاتر کار میکردم البته رو ی پولش نمیشد حساب کرد و نمیکردم !!! پدرم روی کارشناسی ارشد خیلی اصرار داشتن و من اصلا حوصله درس خوندن نداشتم...
-
من و اتیلا 1
شنبه 15 مهر 1402 11:23
حدود 2 سال بود بعد از تئاتر دانشجویی و برگزیده شدن در جشنواره تئاتر دانشجویی کار عروسکی میکردم در همین پارک لاله ودر همین مرکز هنرهای نمایشی کانون پرورشی کار با کودکان عشق مطلق است و کار برای کودکان هر لحظه اش جذاب و خواستنی و به شدت هیجان انگیز در اخرین کار عروسکی سیروس همتی که دستیار ابراهیم حاتمی کیا بود امد و کار...
-
پری دریایی کوچولو
شنبه 8 مهر 1402 08:59
تولد پرنسسمان با تم تولد انتخابی خودش دی جی انتخابی خودش و سالن انتخابی خودش به خوبی و خوشی برگزار شد و البته که به خودش و دوستانش هم حسابی خوش گذشت این وسط جیب ما هم حسابی تکید اما فدای یک لبخندش برای هر لحظه از وجودش خدارا شکر میکنم خدایا جانم ممنون که او مرا به عنوان مادرش انتخاب کرد و برگزید البته که جشن بدون...
-
در تایید و تکمیل نوشته لیمو جان
سهشنبه 28 شهریور 1402 12:35
بله هرچی سنگه واسه پای لنگه برای اثبات زان یک راننده ای داره که بازنشسته است و یک سمند قدیمی داغون داره یکی از اقوامش ازش کلاهبرداری کرده به این شکل که خونه اشو فروخته داده به فامیلش که در ساخت خانه مشارکت کنه و فامیل عزیز خوردئه یه ابم روش 4 تا بچه داره کلی بدهی خونه اشو پس داده پول پیش خونه اشو داده به طلبکارا زن و...
-
ماه زهر ماه تلخ
یکشنبه 26 شهریور 1402 13:30
امان از بغض جاری به هر بهانه ای و با هر ترانه ای امان از بغض و بیفعلی یا ترک فعل نمیدونم کدومشه امان از دل مادرهاشون
-
او
سهشنبه 21 شهریور 1402 15:17
امروز خواندم از همسرش جدا شده و همسر بیماراست هر دویشان معروفند به اصطلاح سلبریتی با کوچکترین اشاره میشناسیدشان !!! چه حسی دارم هیچ واقعا هیچی خاطرات رژه میروند از همه ساعاتی و روزهایی که منتظرم گذاشت از همه اتفاقات دوستان مشترک درد .....رنج .......عشق و دوباره..... درد او را به کائنات سپرده بودم با دعای خیر پیش همه...
-
دوباره عمه شدن
شنبه 18 شهریور 1402 08:57
بله نی نی خانم برادر جان بدنیا امد یک فندق خوشمزه بسیار هوشیار در حدی که با ایشان صحبت کردیم و ایشان از همان لحظه اول با چشم باز سعی داشت جواب مارابدهد و با عمه جانش صحبت کند بچم بازهم به مناسبت عمه شدن دوباره تا 24 ساعت فحش خورمان ملس شده و به بهترین فحش نثار عمه ها جایزه میدهیم جنسیتی هم نباشد گفته باشیم
-
بدون تیتر- بدون حوصله- بدون اعصاب
دوشنبه 6 شهریور 1402 14:36
نمی نویسم که متنم منفی و حوصله سر بر و .... نباشه اما حالم همینه بی انرزی ملال انگیز بیحوصله بی هدف بی انگیزه نه دوست دارم کتاب بخونم نه فیلم ببینم نه حتی اشپزی کنم نمیدونم چمه شایدم میدونم ولی حوصله شو ندارم دیروز یه مطلبی خوندم از الیشاع عزیز چه خوب گفته بود اول خودت دوم خودت و بازم خودت ولی من انگار خودم نیستم دیگه...
-
شارون
شنبه 4 شهریور 1402 14:08
خوب تا همین دیشب که با تمرکز و دقت فیلم روز ی روزگاری هالیوود را برای بار چندم دیدیم نمیدانستیم این فیلم اشاره ای به مرگ و کشته شدن شارون تیت -پولانسکی دارد باور بفرماییدکه از طرفداران رومن پولانسکی شهیر هستیم و کماکان فیلم بچه رزمری را یکی از بهترین ساخته هایش میدانیم میدانیستیم همسر اولش کشته شده و داستان های عجیب و...
-
دون پایه
دوشنبه 23 مرداد 1402 13:57
در دو ماه گذشته همه عزممان راجزم کردیم که برویم و نشد بالاخره در دو طبقه بالاتر از همینجا به یک کارشناس دون پایه تبدیل میشویم بعد از 17 سال سابقه و 15 سالی که همه اش کار مدیریتی بوده و 13 سالش بدون پست یا هرگونه مزایایی بله باورش سخت است و لی همایونی نمونه بارزی از مدیران لایق و بی چشمداشت مملکت است که شوت شد به بدو...
-
خاتون
چهارشنبه 4 مرداد 1402 11:14
دوستم است از عهد شباب همایونی زمانی که در ان خوابگاه کذایی با هم هم اتاقی بودیم گفتن ندارد که همان یک ترمی که با هم هم اتاق بودیم با همه تفاوت هایمان چقدر صمیمی شدیم دیروز بعد از 15 سال دیدار تازه شد همان شکلی بلند بالا و باریک فقط حجاب کاملش یکی دو سانت عقب رفته بو دو به سفت و سختی قبل نبود باورم نمیشود که پسر بزرگش...
-
بلاتکلیفی مطلق
شنبه 10 تیر 1402 13:05
درد مبهمی در قفسه سینه میچرخد از حجم فشار عصبی این ده روز اخیر یک مسافرت دو روزه به شمال و انقدر به دریا زل زدیم و سیگار کشیدیم که دریا هم حوصله اش سر رفت هنوز نمیدانیم چه کنیم خدایا جانم راه را به من نشان بده نشانه ای چیزی همینک نیازمند امداد غیبی ات هستیم کماکان به ان عنکبوت بخت برگشته در خاطرات دکتر ربولی حسن کور...
-
عدد 9
دوشنبه 22 خرداد 1402 12:07
خدمتتون عرض کنم که من هر 9 سال یکبار یک تغییر اساسی در مسیر زندگیم داشتم و ظاهرن دارم هنوز 12 تیر که بشه 9 سال تموم میشه که در این دارالحکومه فعالیم 9 سال قبترش همین حوالی تیر کلا در دارالحکومه مشغول شدیم 9 سال قبلترش در زمینه هنر های نمایشی و بازیگری مشغول بودیم و 9 سال قبلترش در حال درسخواندن برای رشته پزشکی و...
-
تصمیم همایونی !
سهشنبه 9 خرداد 1402 10:31
ارام به روند در جریان نگاه میکنیم و همچنان گیج و منگیم طوفانی پنهانی و هر روزه ما را در مینوردد در شرف یک تصمیم سخت هستیم خیلی سخت مقاله isi هم داستانی است برای خودش امان از تحریم وای از تحریم و ای وای از تحریم این وسط در داراحکومه سگ میزند و گربه میرقصد و یک بلاتکلیفی موزونی در جریان است دلتنگیم افسرده ایم و هر چقدر...
-
عدل الهی (کیفر فلک)
شنبه 30 اردیبهشت 1402 15:01
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست کمی تا قسمتی از شعر پروین اعتصامی ممنون از کامشین عزیز برای یاداوری
-
بدون تاریخ - بدون تیتر
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 08:36
راستش الان دوهفته است که من و پرنسسم سخت مریضیم سرماخوردگی خیلی شبیه کرونا و با تشخیص ویروس حاد تنفسی و بعد از سه چهار روز دیدن یک ابسه لوزه بدون اغراق اندازه ی 2زاری قدیمی در گلویمان و خود درمانی با سفکسیم و انتشار به گوش و گوش درد و دخترک سرفه های وحشتناک بیشتر در شب ها و لذا اعصاب نداریم بیشتر از همه چی این عجوزه...
-
پسرک جدید
دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 12:12
خوب از اینور سال پسرک جدید به عنوان رییس اومده پرهیجان بسیجی با چشمهای براق و نسبتا خوش قیافه اما بشدت بچه پررو دیگه حوصله این مدل روسای تازه از تخم درامده مدعی رو ندارم لذا اون روی همایونی را بزودی و در طی یک جلسه نشانش خواهم داد تا بداند که یک من ماست چقدر کره داره و ما هم از اوناش نیستیم و اگه قراره باهم کار کنیم...
-
تابستانی که در دهه 60 گذشته بود
شنبه 19 فروردین 1402 08:18
اولین فیلمی که در 11 یا 12 سالگیم روی من خیلی تاثیر عمیقی گذاشت و یک جورایی اصلا باعث علاقمندیم به سینما شد "بی بی چلچله " بود گرچه با تشکر از کامشین عزیز "آلبوم تمبر" هم خیلی دوست داشتم (چرا اسمش یادم رفته بود ؟) بازیه مرحوم داوود رشیدی و ان پسرک که اسمش یادم نیست باعث شد که در ان تابستان که...
-
برادران لیلا
شنبه 5 فروردین 1402 14:28
فیلم برادران لیلا رو دیدم واقعا بازی اقای پور صمیمی مخصوصا در لحظه ای که داره از پله ها بالا میره به عنوان بزرگ خاندان بی نظیره واقعا به احترامش بلند میشم و تعظیم میکنم فوقالعاده بود بازیش خود فیلم هم خیلی واقعی بود خیلی اسیب هایی که خانواده به ادم میزنه از سر دلسوزی یا عمدی یا نااگاهانه همیشه میمونه و همیشه درد داره...
-
سال خرگیوش
شنبه 5 فروردین 1402 10:26
سال نو به همه شما عزیزان شادباش و نوروز فرخنده خرگیوش پول و برکت و سلامتی در زندگیتان دوان امروز 5 فروردین عید کارمند کوچولوها مبارک!!!!! (از هزار تا فحش بدتره هاهاها ) هیچ ارزویی برای امسال ندارم دیگه دعا نمیکنم صلح و ارامش و ...... امیدوارم حالمون به حال سبز و شاد برگرده و همیشه شادو سلامت باشیم و همیشه سبز و همیشه...
-
بوی بهار
شنبه 27 اسفند 1401 10:35
امروز 47 ساله شدم به لحاظ شناسنامه ای وگرنه من همان دخترک 16 ساله بازیگوش و بیخیالم پدر همسر در بیمارستان بستری است ماه مان جان امروز میرود برای چک آپ اخر که ببینیم دستش را باز میکند یا نه ژان از پریشب بیمار شده و دوباره سرماخوردگی سخت !!!! ژان امروز خیلی ساده تولدم را تبریک گفت منم لبخند زدم خیلیی ساده و البته هدیه...
-
پیروز ایران ایران پیروز
چهارشنبه 10 اسفند 1401 14:35
پسرجان توهم کشته شدی رفتی اما حالا مطمئنم نسلت منقرض نخواهد شد بذری خواهی شد تکثیر خواهی شد و در دشت های ایران خواهی دوید پسر جذاب لعنتی دلبر ناآگاهی نابلدی نادانی و.....تورا از ما و از مادرت ایران گرفت بر باعث و بانیش نور الهی بتاید که از جهل رها شود
-
سه هفته ای که گذشت
شنبه 6 اسفند 1401 12:17
شب تولد ژان با دوستاش سورپرایزش کردیم شب خوبی بود و خیلی خوش گذشت فرداش با قبله عالم و ژان و ماه مان خانم و پرنسسم رفتیم که روز پدر را و تولد ژان را جشن بگیریم رفتیم ایران مال گشتیم و گشتیم وقت ناهار رفتیم که بریم فودکورت که روی پله برقی که بالا میرفت ماه مان خانوم و پرنسسم چند قدم جلوتر از ما یهو واز وسطای پله از عقب...
-
ترکیه عزیز
چهارشنبه 19 بهمن 1401 10:33
5 دی 1382 از 5 صبح در اتاق گریم سریال امام حسین (ع) بودم در لوکیشن سریال در کویر یزد ان روز خاص افیش بودیم من و دوستم طرفای ساعت 9- 10 که اماده شدیم بریم جلوی دوربین و اخرین تمرینا که خبر زلزله بم اومد حاج و واج اقای رشیدی خدابیامرز هم با ما انر روز افیش بود نقش حبیب بن مظاهر را داشت بلند شد و گفت من نمیتونم باید بریم...
-
سندروم سوگ ناگهان
یکشنبه 18 دی 1401 14:28
دچار عارضه ای شدم که اسمش را گذاشتم سندروم سوگ ناگهان وقتی خبر کشته شدن و قتل این بچه ها را میشنوم ابتدا زانوهایم میلرزد یخ میکنم در اولین صندلی مینشینم چشمهایم پر از اشک میشود نفسم به شماره میافتد و بالا نماید اشک در همان چشم هایم میماند و پایین نمی ریزد و از شدت خشم تبخیر میشود و به احتمال زیاد دوباره و چند باره...
-
2023
یکشنبه 11 دی 1401 06:40
سال نو میلادی به همه مسیحیا مبارک 2022 سال نسبتا خوبی بودی نسبت به دوسال قبل کرونا کم و کم و کمتر شد و امیدوارم دوباره برنگرده در حال عبور از عصری به عصر دیگری هستیم عصر بیداری و آگاهی و ارتعاش مثبت و این بهایی داره که داریم پرداخت میکنیم همگی هر فردی به نوعی امی دوارم این آگاهی و بیداری و ارتعاش مثبت حال کره زمین رو...
-
در امواج سن
شنبه 10 دی 1401 08:01
امواج سن همیشه فریبنده هستن یک جوری انگار هیپنوتیزمت میکنن که بیا بچه جان بپر بچه جان بیخود نیست که همه عاشقای شکست خورده در پاریس و حومه به پریدن از پل های سن فکر میکنن یکی از باحال ترین تفریحات قدم زدن در کنار سن هست حتی افتاب گرفتن در روزهای افتابی تابستانی نوشیدنی خوردن در روزهای گرم یا قهوه و شکلات داغ خوردن در...
-
پنجره طبقه چهارم
چهارشنبه 16 آذر 1401 12:15
هروقت بارون میمود لبه بیرونی پنجره اتاقم مینشستم قهوه میخوردم و گاهی سیگار از طبقه چهارم بدون اسانسور با پله های عریض اصلا خصوصیت خونه های پاریسی همینه راه پله های عریض و طویل نمیدونم چرا خلاصه که پنجره قدی رو باز میکردم لبه بیرونی مینشستم حتی میشد یک پامو ببرم بیرون یا دولا بشم و با عابرا خوش و بش کنم یک گربه بامزه...
-
کافه ژو
سهشنبه 1 آذر 1401 11:49
دیشب خواب کافه ژوزف را دیدم کافه ای که سرنبش کوچه خانه در پاریس بود و وقت و بیوقت انجا پلاس بودیم یک بار تندر امده بود رحمان از تونس خیلی پسر خوشتیپ و زیبایی بود و خوش اخلاق همش از معشوق ش حرف میزد وصفش میکرد و زمانهایی که قرار داشت زودتر میرفت انقدر باهمه میگفت و میخندید یکبار به رحمان گفتم رحمان تعابیری که برای وصف...
-
خدایا جانم
دوشنبه 9 آبان 1401 11:16
بغض گلویم جهل و چهار روز است که هست و اشکم هم مینطور حوصله ندارم حتی حوصله خودم و این وسط دخترکم نور زندگیم تنها انگیزه ایست که محرک من هست بین اخبار خوب و اخبار خیلی خیلی وحشتناک محاصره شدم شاید اگر وقت معمول بود الان جشنی در خانه ام برپا بود اما فعلاا گیج و گمم و حال و حوصله خوشحالی بین این همه غم و سوگ این جوانها و...