خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

در امواج سن

امواج سن همیشه فریبنده هستن یک جوری انگار هیپنوتیزمت میکنن که بیا بچه جان بپر بچه جان بیخود نیست که همه عاشقای شکست خورده در پاریس و حومه  به پریدن از پل های سن فکر میکنن 

یکی از باحال ترین تفریحات قدم زدن در کنار سن هست حتی افتاب گرفتن در روزهای افتابی تابستانی  نوشیدنی خوردن در روزهای گرم یا قهوه و شکلات داغ خوردن در روزهای بارونی سرد یا روزهای مه الود  چراغ های رقصان در شب و انعکاس طلایی خورشید در روز و یا  متلاطم بوسه بارون  در روزهای بارونی 

بارها و بارها به سن خیره شدم روی پل ها خصوصا پل تویلری و پل کنکورد و پل جدید که برخلاف اسمش یکی از قدیمیترین ها و خاص ترین هاست  بارها خم شدم و خیره شدم  حتی یادمه یبار یه نقاش دوره گرد ازم یه تصویر کشید و بهم هدیه کرد و گفت خیلی عمیق به سن خیره شده بودی  

حالا این جوان خودخواسته پریده و رفته  من این خود خواستن و  رفتن  و نقطه ای بر پایان زندگی با ارمان ویژه را هم میفهمم و هم نمیفهمم  در استانه فهمیدن فکرم میدود و میرود 

ضمن احترام عمیقم به این تصمیم و ان جوان باز هم نمیفهمم  که چه بر ادم میگذره که برا ی یک ارمان همچین تصمیمی بگیره و از مهمترین سرمایه اش جونش بگذره  

یه تیم خانمهای هنری سرخ پوش رو دیدم در کنار سن برنامه اجرا میکردن یاد روزی افتادم که برای اولین بار در پلاتو دانشکده بازیگری  بودم با فرانسه دست و پا شکسته و هیجان شدید خانم مو قرمز پیری که اونجا نشسته بود و اولین اتود ها ی بازیگری رو ازمون میگرفت  رنگ موهاش با اون عینک بزرگ فریم صورتی  چهارگوش  گردنبند مروارید و لباسش که لباس تمرین مشکی بود با کفش های تمرین از پشت دیدمش فکر کردم از بچه های هم دوره ایهه وقتی برگشت جا خوردم حداقل 70 رو داشت و با این حال عین یک پروانه روی صحنه حرکت میکرد سبک و نرم  و بیصدا  بهمون گفت مثل امواج سن حرکت کنین  من اروم بلند شدم و چرخیدم اروم حالتی بین رقصیدن و راه رفتن اروم اروم چرخیدم  گفت شما ایرانی ها چرا انقدر همه چیتون متفاوته همه چیتون  شاعرانه است  نرمه  موزون و رقصیه حتی لهجه اتون  موندم اصلا نمیدونست من ایرانیم یعنی اصلا ازم نپرسیده بود   انقدر جا خوردم و متحیر شدم که تا اخر اون روز نمیتونستم حرف بزنم  بعد ها که هم فرانسه ام بهتر شد هم رابطه ام با اساتید ازش پرسیدم  واقعا اون روز از کجا فهمید  که من ایرانیم کسی بهش گفته بود؟ یا رزومه هارو از قبل خونده بود که گفت  هیچوقت روزمه ها رو نمیخونه و اون روز هم که اولین کلاس بود و کسی نمیتونسته بهش گفته باشه  و گفت این شناختیه که از هنرجوهای ایرانیش داره که اتفاقا کم هم نیستن  صرفا از روی یک راه رفتن  و یک اتود بازیگری  که شبیه امواج سن بود یا در امواج سن بود 

انگار کن همه بهم وصلیم و یک انگاره مشترک داریم  که هر دوش هم حقیقته حتی اگر ندونیم یا بهش واقف نباشیم 

پ.ن. اسمش مادام فونتین لاماراد بود و همیشه عینک های خاص گوشواره های خاص تر و گردنبندهایش و همچنین رنگ موهای خیلی خیلی خاصش معروف بود مادام roje هم صدایش میکردن  بس که به تنالیته قرمز و صورتی علاقه داشت رنگ موهاش قرمز توت فرنگی بود سالها بعد از برگشتنم به مام میهن این رنگ مد شد و همه دخترکای جوان در دهه 20 و 30 زندگی حول و هوش سالهای   89-90 این رنگی بودن 

نظرات 1 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 13 دی 1401 ساعت 12:10 https://lemonn.blogsky.com/

من عاشق نبودم و به خودکشی هم فکر نمیکردم اما دوست داشتم بپرم توی سن. چرا؟ نمیدانم.
ترم اولی که میرفتم کلاس باله مربی مدام میگفت سفت باش، موزون نباش، منقبض و صاف باش. آخرش گفت عزیزم برعکس وقتی میخوای ایرانی برقصی باش! و اونجا کاملا قضیه برام روشن شد.
+ چرا انقدر خوشگل مینویسی آخه؟ رفتم فرانسه و برگشتم که

عزیزدلم لطف داری اره این سن لامصب وسوسه کننده است و امیدوارم سفت و سخت عاشق بشی و هر لحظه اش خوشی باشه برات لیمو جونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.