خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

مامان دزیره

بله 7 سال پیش در چنین روزیی مثل دیروز  که عید مبعث بود و دقیقا هنگام اذان ظهر به رفیق جان بله گفتیم  امروز اولین روز سال هشتم هست 

خیلی وقته ننوشتم دلم برای نوشتن و برای همه دوستان تنگه 

اتفاقات زیادی افتاده 

از کجا بگم ؟ همینقدر بدونین که یه دخمل کوچولو دو ماه دیگه میاد به این کره خاکی تا همه چیز مادرش بشه 

مادرش ترم دوم دکتراش رو هم تموم کرد و الان درگیر امتحان ept هست

دوستان جان برای همتون ارزوهای ریزو درشت رنگی و شاد دارم امیدورام تک تکش براورده بشه 

خدایا جان بخاطر این گوشه دنج ازت ممنونم و بخاطر لطفی که توی این سال گذشته به من داشتی  خدایا جانم ممنونم واقعا بخاطر همه لحظه هایی که مواظب این دزیره غرغرو بودی و بغلم کردی و بخاطر فرشته کوچکم که فی الواقع  تو اند محبت اند رفاقت و اند معرفتی