خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

چشمان کاملا باز بسته

مدتها به این فیلم اقای کوبریک فکر کردم مدتها به خود فیلم و عنوانش حالا کاملا میفهممش  چون با چشمان کاملا باز خود خواسته نمیبینم این همه فجایع و اختلاس و ارتشا و فساد رو این همه مصیبت و ظلم و کثافت رو این همه دیوثس و دریوزگی و کم مقداریو بیمقداری رو و خیلی اینهمه های دیگه 

کله سحر با ابی

دور کاریمون تقریبا لغو شده و رییس جدید به شحخمش هم نیست که کودک 4 ساله ای داریم  که مسئول نگهداریش هستیم در دوره دور کاری پرنسسس جانمان  دو روز و یاسه روز به خانه مادرمان میرفت و انجا میماند چون از هم دوریم و مسافت و ترافیک سنگین خودش مصیبتی است در پایتخت 

خلاصه که اعصابمان له له است له له له عینه جگر زلیخا  چهار روز برای یه کودک سه ساله خیلیه که از پدر مادرش دور باشه و چاره ای نیست  فعلا چون مهد کودک ها با کرونا جای امنی نیست یعنی  در واقع من میترسم و با امدن پرستار هم ژان موافقت نمیکنه 

خلاصه که شلم شورباست حال دلم 

راننده اسنپ امروز کمی بداخلاق بود که با صدای ابی جان از ان گذر کردیم