خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

دون پایه

در دو ماه گذشته همه عزممان راجزم کردیم که برویم و نشد 

بالاخره در دو طبقه بالاتر از همینجا به یک کارشناس دون پایه تبدیل میشویم بعد از 17 سال سابقه و  15 سالی  که همه اش کار مدیریتی بوده و 13 سالش بدون پست یا هرگونه مزایایی  بله باورش سخت است و لی همایونی نمونه بارزی از مدیران لایق و بی چشمداشت مملکت است که شوت شد به بدو استخدام با مدرک دکترا!!!!! 

 دو جا میشد برویم و دون پایه نباشیم اما به نور زندگیمان پرنسس کوچکمان فکر کردیم که کلاس اولی است و تا 6 شب هم به او نمیرسیدیم لذا همه چیز فدای یک تار موی او 

بهتر بود میرفتیم و ناخن کار میشدیم هم پولش بهتر بود و هم شرافت خودمان را نگه داشته بودیم و برده سیستم ناکارمد  نمیشدیم همه مدیران تازه وارد دستی بر اتش مداحی دارند زیبا نیست؟!!!

حالمان خوب است؟  مسلم است که نیست و با سیلی صورتمان را سرخ میکنیم که بله ما اهمیتی نمیدهیم ولی درواقع چرا اهمیت میدهیم و جگرمان خون است 


خاتون

دوستم است از عهد شباب همایونی زمانی که در ان خوابگاه کذایی با هم هم اتاقی بودیم 

گفتن ندارد که همان یک ترمی که با هم هم اتاق بودیم با همه تفاوت هایمان چقدر صمیمی شدیم  دیروز بعد از 15 سال دیدار تازه شد همان شکلی بلند بالا و باریک فقط حجاب کاملش یکی دو سانت عقب رفته بو دو به سفت و سختی قبل نبود

باورم نمیشود که پسر بزرگش تحصیلات را تمام کرده و راهی استرالیاست برای ادامه تحصیل و برای تحصیل دومین پسر که کلاس نهم است برای همیشه میرود ساکن امارات بشود 

یاد روز عروسیش میفتم  دوتایی از یاداوری ان روز میخندیم 

انقدر زیبا شده بود و شیک که گفتم اگر میدانستم انقدر زیبا میشوی عمرا اجازه نمیدادم با این اقا ازدواج کنی !!!! حالا یکی نبود بگه اصولا تو چکاره ای که مطمئنا در دهانش میکوبیدیم که ما همایونی هستیم و حرفمان یکی است و اینا اما کار ازکار گذشته بود و عاقد درراه بود 

دوستمان حیف شد خیلی حیف 

امان از ایمان و صفای قلبش و محبت جاریش 

15 سال خیلی بود و هیچ نبود به محضی که دیدمش انگار همین دیروز بود همین دیروز 

 عمق دلتنگی به حدی بود که دوست داشتم فقط نگاهش کنم و او حرف بزند و من فقط نگاهش کنم  وای چقدر دوستش دارم  چقدر لایق بود و هست هنوز هم .... هنوز   

15 سال دیگه من کجام و در چه حالی آیا ؟ 

خدایا جانم ممنونم که فرصت دیدار مجدد با یکی از عزیزترینهایم مهیا شد 

خدایا جانم عمیقا دوستت دارم و شکرگزارم اگر چه همه چی در هم است اما مطمئنم ختم به خیر ترین اتفاق خواهد شد

 بیا بغلم کن خدایا جانم دزیره کوچک را و قلبش را بغل کن و در نور و عشقت غرق کن که فی الواقع اند مرام و معرفتی