خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خواب زدگی

پریشب که نوری اسمان نطنز را روشن کرده بود و صدای مهیب  و این اخرین  خبری بود که قبل ازخواب از شبکه های  معاند شنیدیم تا صبح در گیر جنگ هسته ای  بودم  و درگیر اینکه به خانواده ام اسیبی نرسد  و مورد تابش قرار نگیرند و انهم در خانه کودکی هایم !!!!

خلاصه که صبح شگفت زده و خسته از جنگ از خواب بیدار شدم 

شگفتا که این جنگ چه تاثیر عمیقی بر روح روانمان گذاشته !!!! 

یک جمله جالب خوندم که از صبح فکرمو مشغول کرده و میگه اگر با خودت ملاقات کنی ایا از خودت خوشت میاد؟ جالبه نه ؟ من از صبح دارم به خودم از بیرون نگاه میکنم ببینم چطورم ایا؟

گاهی به اسمان نگاه کن

ابرهای قلنبه سفید در اسمان بودن و من رفتم پول کارت به کارت کنم یه لحظه سرم را بالا بردم که به گردن مبارک استراحت بدهم و ابرهای سفید قلنبه را دیدم  کنار هم و سرم پایین نیامد 

همیشه وقتهایی که خوشحالم به اسمان نگاه میکنم  و وقتی  ناراحتم  و دلم گرفته  و وقتی چیزی را درک نمیکنم  و ......به اسمان نگاه کن ف جان به اسمان به ملکوت اعظمش به گردش فلک به ستارگان 

عاشق اسمان شبم خصوصا شب های کویری یا شب های شیراز  

هنوز یاد شب هایی که زیر سقف اسمان  روی تخت  خونه مامانی شیرازی میخوابیدیم .... درختچه های محبوبه شب مشغول دلبری و عطر افشانی  و اسمونی که انگار پولک و اکلیل رویش پاشیده بودن و من مدتها خیره میشدم به پولک ها و اکلیل های چشمک زن تا خوابم میبرد و صبحها که با اشعه خورشید توی چشمم بیدار میشدم و مامانی که سفره صبحانه را چیده بود در ایوان و سماور روشن بود و چای دم کشیده کیک یزدی  نون و پنیر و خیار و گوجه و هندوانه و..... و خوشی و خوشی و خوشی

دوست دارم ابرها را بغل کنم و ببوسمشون به یاد موهای یکپارچه سفید و براقش مامانی شیرازیه من ، گمپه گلم  ،روحت شاد طاووس خانوم  

از کجا به کجا رسیدم یهو 

درخت زیبای من

در محل کار دچار آرامش قبل از طوفانیم  مدیریت ارشد تغییر کرده و خوب طبیعتا مدیرکل ها و معاونین هم تغییر خواهند داشت لذا در فاز قفل شدگی تمام کارها قرار داریم  صبح های شیفت راه میفتیم و اینجا خبری نیست و زنگمان که میخورد برمیگردیم 

در طول روز بعد از چک اینستا و ایمیل  و گردش های مجازی دیگر به پنجره و درخت های زیبای حیاط محل کار خیره می شویم و چای یا قهوه می نوشیم  یک درخت صنوبر زیبا و یکی دیگه که نمیدانیم چیست ولی زیبا هر از گاهی هم با هم اختلاطکی میکنیم و قربان صدقه قدو بالایشان میرویم  ان ها هم پشت چشمی برایمان نازک میکنند و لبخندی تحویلمان میدهند 

اگر اینجا محل کار نبود حتما بغلشان میکردیم ولی الان از دور بوسه میفرستیم و خوش و بش میکنیم 

خیلی زیبا هستن واقعازیبا مخصوصا در امروز بارانی