خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

ترکیه عزیز

5 دی 1382 از 5 صبح در اتاق گریم سریال امام حسین (ع) بودم در لوکیشن سریال در کویر یزد ان روز خاص افیش بودیم من و دوستم طرفای ساعت 9- 10 که اماده شدیم بریم جلوی دوربین و اخرین تمرینا که خبر زلزله بم اومد  حاج و واج اقای رشیدی  خدابیامرز هم با ما انر روز افیش بود نقش حبیب بن مظاهر را داشت  بلند شد و گفت من نمیتونم باید بریم بم هر کی با من میاد یاعلی  یک ون شدیم و رفتیم  ما زودتر از اولین امدادگرا رسیدیم  به صحنه ای که دقیقا صحرا محشر بود  اصلا نمیتونم حتی توصیفش کنم  وقتی اولین امدادگرا رسیدن  رفتیم ببینیم چکار میتونیم بکنیم بهمون توضیح دادن و تقسیم شدیم  من برای بچه هایی که زنده مونده بودن بدون پدر و مادراشون و بدون هیچ کسی قصه میخوندم  وسعی میکردم یک کمی از اون ترس و بیقزراری نگاهشون کم کنم در حالی که خودم در حال قالب تهی کردن بودم 

تا مدتها بعد کابوس میدیدم 

ترکیه عزیز کشور دوست داشتنی مهمان نواز 120 برابر بم لرزیده  با اینحال بدلیل استاندارد بالای ساخت و ساز صنعتی  و مدیریت بحران اصولی تلفات خیلی از حد انتظار کمتره ولی خدایا کمکشون کن  و به ما رحم کن  به ما که با ساخت و ساز های بساز بفروشی اوس عباس بنا یا مش حسن بقال و اقای دکار فلانیان که جراحه و لی در واقع بساز بفروشه باید سر کنیم خوبه بدونین تا قبل از زلزله سال 1365 شمال هیچ کنترلی روی ساخت و ساز در تهران نبوده !!!!و فقط در فرشته روی یکی از گسل های اصلی تهران  4 میلیون نفر زندگی میکنن که تردد در معابرش یا بهتر بگم کوچه باغیاش در حالت عادی هم روان نیست و مدیریت بحرانمونم که خوی نمونه اشه  کنترل ساخت و سازمون هم در متروپل هویدا 

بنابراین خدایاجانم بهمون رحم کن و از دریچه رحمتت مارو تهران و کشورمونو ببین و بغل کن نه از زاویه عدلت که طاقتشو نداریم