خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

در تایید و تکمیل نوشته لیمو جان

بله هرچی سنگه واسه پای لنگه برای اثبات 

زان یک راننده ای داره که بازنشسته است و یک سمند قدیمی داغون داره 

یکی از اقوامش ازش کلاهبرداری کرده به این شکل که خونه اشو فروخته داده به فامیلش که در ساخت خانه مشارکت کنه و فامیل عزیز خوردئه یه ابم روش 

4 تا بچه داره 

کلی بدهی 

خونه اشو پس داده  پول پیش خونه اشو داده به طلبکارا زن و بچه رو فرستاده شهرستان 

خودش توی ماشینش میخوابیده و صبحا میموده شرکت 

چی فکر میکنین  که عدل الهی زده به کمر اون فامیلشون؟ بقیه فامیل طرفشو گرفتن و کمکش کردن؟

سه شب پیش در پارک چیتگر وقتی بنده خدا رفته بوده دستشویی ماشینشو هم دزدیدن 

به ژان دیروز گفته و دیشب ژان برام تعریف کرد و گفت خیلی نگرانشه که نکنه بلایی سر خودش بیاره 

منم از وقتی شنیدم قلبم دردگرفته و کمکی هم از دستمون بر نمیاد چرا؟ چون پول پیش یه خونه الان دیگه با گلریزون جور نمیشه و نیاز به خیر هست 

خدایا جانم  کجایی دقیقا 

ماه زهر ماه تلخ

امان از بغض جاری به هر بهانه ای و با هر ترانه ای  امان از بغض و بیفعلی  یا ترک فعل نمیدونم کدومشه  امان از دل مادرهاشون 

او

امروز خواندم از همسرش جدا شده  و همسر بیماراست هر دویشان معروفند به اصطلاح سلبریتی  با کوچکترین اشاره  میشناسیدشان !!!

چه حسی دارم هیچ واقعا هیچی

خاطرات رژه میروند از همه ساعاتی و روزهایی که منتظرم گذاشت 

از همه اتفاقات 

دوستان مشترک 

درد .....رنج .......عشق  و دوباره..... درد 

 او را به کائنات سپرده بودم با دعای خیر  پیش همه دوستان مشترک که حالا یا از سر همدردی یا از سر بدجنسی  (این دومی بیشتر) از او خبر میاوردن و داستان ها  از روابطش با همسرش و اینکه چقدر عاشق همن و وای چقدر همسرش ادم حسابی دوست داشتنی و خاص هست!!!!

اوایل احساسات متناقض  ویرانم میکرد بعد تر ها دیگه اهمیت نداشت   

 ان دوستان را هیچوقت نبخشیدم 

به هر حال اورا رها کردم و بخشیدم و سپردم به کائنات و از اعماق قلبم برایش ارزوی خوشبختی کردم با ژان اشنا شدم  و قسمت زیادی از ان زخمها را التیام داد 

امروز خیلی تصادفی خبر جدایی و بیماری همسرش را شنیدم  خوشحال نشدم ناراحت هم نشدم  در واقع دیگه به من ربطی نداره و این رابطه سمی و  تارهای اتری انرژی که  تا سالیان به من وصل بود گسسته شده (امیدوارم یعنی )

به خودم و قلبم تبریک میگم قلب عزیزم از همراهیت در همه زندگی از ضربانت و از مهربانیت سپاسگزارم تقدیم به قلبم 

دوباره عمه شدن

بله نی نی خانم برادر جان بدنیا امد یک فندق خوشمزه بسیار هوشیار در حدی که با ایشان صحبت کردیم و ایشان از همان لحظه اول با چشم باز سعی داشت جواب مارابدهد و با عمه جانش صحبت کند بچم 

بازهم به مناسبت عمه شدن دوباره تا 24 ساعت فحش خورمان ملس شده و به بهترین فحش  نثار عمه ها جایزه میدهیم  جنسیتی هم نباشد  گفته باشیم 

بدون تیتر- بدون حوصله- بدون اعصاب

نمی نویسم که متنم منفی و حوصله سر بر و .... نباشه 

اما حالم همینه  بی انرزی  ملال انگیز  بیحوصله بی هدف  بی انگیزه 

نه دوست دارم کتاب بخونم نه فیلم ببینم نه حتی اشپزی کنم 

نمیدونم چمه شایدم میدونم ولی حوصله شو ندارم 

دیروز یه مطلبی خوندم از الیشاع عزیز چه خوب گفته بود اول خودت دوم خودت و بازم خودت 

ولی من انگار خودم نیستم دیگه  یکی دیگه ام یه دزیره بی حال و حوصله که حوصله خودشم نداره همه روتین ها ماشین وار انجام میشه و نمیشه 

اینستا پر شده از یک خلبان نیرو ی دریایی امریکا که الان فضا نورده و خوشحالی برای تبار ایرانیش !!! خوب عزیزان ایشون سختکوش بوده و تلاش کرده و در کشور ارزوها به ارزوش رسیده مارو سننه ؟ بنظرم الان هندی ها باید به خودشون افتخار کنن که یک ماهنورد رو در ناشناخته ترین جای ماه به سلامت نشوندن با تکنولوژی خودشون و توسط خودشون 

الان میهن عزیزو تبار ایرانی در کجای موفقیت یاسمین جان جا داره ؟ ایا چیزی جز تلاش و ممارست خودش و اون بستری که  کشوری که در اون رشد کرده براش فراهم کرده در این موفقیت نقش داشته ؟ 

با خودمون صادق باشیم واقعیت ما همینه که هست اقتصاد نابود دانشگاه نابود و هر موقعیتی  که با پول و یارابطه میشه بدستش اورد که عینه کثافته حالا هر چی باشه