-
برف زیبای من
دوشنبه 16 آذر 1394 15:43
خوب بهترین ها برای شروع یک روز برفی پاییزی یک ماگ قهوه لاته دزیره نشان ،یک موسیقی از نوع اندره بوچلی و یک شومینه رو به منظره دلخواه و یک مرخصی دلنشینه که البته وقتی نوبتت هست که برای همکارات ناهار ببری تبدیل میشه به قابلمه بدست دویدن زیر کولاک برف از این اژانس به اژانس بعدی برای پیدا کردن یک ماشین که برسونتت سر کار و...
-
اژدها وارد میشود
شنبه 25 مهر 1394 09:01
بله الان یک عدد دزیره قرمز شده و اخمو ودر حال بیرون امدن دود از گوش و بقیه عضا و جوارح دارای خروجی !!!داره براتون مینویسه و کاملا درست حدس زدین بله ماجرا به برادری و عروس جان برمیگرده مینویسمش شاید یکم خنک شدم چهارشنبه قبل برادری زنگ زد که 5 شنبه خونه ای گفتم بله چطور ؟ گفت قراره بیان و برامون ایفون تصویری رنگی نصب...
-
بدون شرح
دوشنبه 20 مهر 1394 10:34
دیروز اتفاق شیرینی افتاد که حسابی حالم را خوب کرد در راه برگشت یه خانوم جوان یه مسیر کوتاه منو رسوند بی هیچ دلیلی و بدون درخواست من کمک کرد و شیرینی این مهربانی روزم را ساخت در حال مزه مزه کردن طعم محبت بی چشمداشت بودم که متاسفانه صحبتهای یکی از بچه های کار توجه را جلب کرد داشت فال میفروخت و به خانمی که نسبتا تپل بود...
-
باور نمیکنم
یکشنبه 19 مهر 1394 13:29
دلم گرفته... این روزها دائم دچار بیحوصلگی و دلگرفتگی اونم از نوع حادش هستم ترفند همیشگیم یعنی " باورنکن " این دفعه بکارم نمیاد که نمیاد رفتن دایی رو بطرز عجیبی باور کردم و این عوارض داره و عوارضش در واقع باور کردن رفتن بقیه عزیزان هست و این یعنی یهو غم وغصه هاو دلتنگی ها از سال 72 روی هم تلنبار شده آوار بشن...
-
به یاد حاجی
یکشنبه 22 شهریور 1394 10:16
نمیدونم از کجا شروع کنم میخوام درمورد حاجی بنویسم قدیمیترین خاطره ای که از دایی بزرگم دارم اولین سفر هواییم بود به شیراز در سن کمتر از یکسالگیم ولی یادم هست که تا مدتها بعد ورد زبانم بود با همون زبان کودکی دادا بیا منو ببر هوا !!! یکی از پرابهت ترین مردهای زندگی من بود پدربزرگ پدریم وبعدش حاجی و بعدش پدر خودم جالبه که...
-
ما ادما
یکشنبه 22 شهریور 1394 08:37
حال خوبی ندارم خیلی الکی سرم شلوغه هفته پیش در گیرو دار اماده شدن برای عروسی پسرعمو جان بودیم که دو روز مونده به عروسی دایی بزرگم پر کشید و برای همیشه به اسمان پرواز کرد هنوز گیجم مرگ خیلی خر است ان نخود ته گلو هم هنوز سر جایش مانده ان مریضی هم خر است بعد از دو هفته امدم اینجا که دلم باز شه میبینم وبلاگ گولو در دست...
-
بدحالی
سهشنبه 3 شهریور 1394 14:29
خیلی سرم شلوغه در حدی که نمی رسم بیام اینجا یک هفته هم مریض خیلی بدحال بوودم خیلی بدحال گولو جونم هزار بار بهت تبریک میگم دختر لایق دوست داشتنی خانم دکترقرمزی !!!
-
ریز اتفاقات درشت (1)
دوشنبه 12 مرداد 1394 14:38
امروز دقیقا یکماهه که در محل کار جدیدم به همین زودی شد یکماه اما جونم واستون بگه این تصمیم جابجایی رو خیلی با دودلی گرفتم و تا لحظه اخر امیدواربودم رییس قبلیم موافقت نکنه !!!! چون از جابجایی میترسیدم و همکارامم خیلی دوست داشتم و دارم البته هنوز خلاصه که رییس قبلیم هم مخالفت جدی نکرد!!! وقتی قرار برجابجایی شد من یه...
-
نور خورشید
سهشنبه 6 مرداد 1394 16:46
خیلی خسته ام خسته خسته کلی اتفاقات ریزو درشت افتاده جابجا شدم و کلی حرف دارم ولی لالمونی گرفتم نمیدونم چرا ؟ تقریبا داره میشه یکماه که جای جدید اومدم با کوله باری از کارهای جدید رووبرو هستم و خیلی دست تنهام و بدتر احساس تنهایی میکنم دلم برای همکارام و حتی اتاق بی نور و با اون هوای گرفته تنگ شده دلم یه صدای مهربون یا...
-
پیش دبستانی دزیره ای
دوشنبه 1 تیر 1394 08:45
بله دقیقا امروز وبلاگ خاطرات دزیره و زندگی مشترک با همسری شمع 5 را فوت کرده و وارد ششمین سال خود میشوند یعنی از 31 خرداد 89 تا به الان ما در خدمت خودمون و شماییم یعنی سال بعد میریم مدرسه با هم !!!!! دخملی ایدا جون بدنیا اومده ایدای عزیز کرور کرور خوشی و برکت رو برای خودت و دخملی ارزو میکنم و خوشبحال گولو که دوباره...
-
نظر کرده
چهارشنبه 27 خرداد 1394 09:01
میدانی که دیروز چه حالی داشتم وقتی ان تحفه نطلبیده بدستم رسید از شیرینی اینکه یادم بودی مدام دلم غنج میرفت مدام تا شب حسابی بویش کردم بوی عطر پرده خانه خدا را می داد عطر مشک و عنبر و گلاب و زعفران مدام میبویمش و خاطرات مسجدالحرام و شور و حالش در سرم میچرخد و جلوی چشمهایم رژه میرود تو بیادم بودی و همین خیلی بیش از...
-
قهوه ای
یکشنبه 17 خرداد 1394 15:37
میدانی هرچی فکر میکنم ف جان گ.ه همان گ.ه است و ماهیتش تغییر نمیکند و بوی گندش از لای هزار زرورق طلایی و جعبه کادویی بیرون میزند حالا حکایت من است که در فاز گ. هی گیر کردم و هرچه دست و پا بزنم لامصب بیشتر فرو میروم و بوی گندش از زیر دماغم به دهان مبارک رسیده و مزه اش را هم حس میکنم !!!!!!!!!!!!!!!!! خدایا جانم شکرت...
-
دزیره جابجا میشود
دوشنبه 11 خرداد 1394 12:20
از کمی تا قسمتی با اینجا غریبی میکنم یعنی روم نمیشه بنویسم !!!! بهر حال یک ماهی که گذشت ابستن اتفاقات عجیب و غریب بود احتمالا یک جابجایی در محیط کارم داشته باشم و ادامه ماجرای عروس جان و یه سفر خیلی غافلگیر کننده و .............دیگه چی بگم واقعا ؟ اینرسی عجیبی نسبت به تغییر دارم و دیگه باید یهویی هلوپی بپرم در قسمت...
-
کوچ اجباری
یکشنبه 10 خرداد 1394 09:34
تنها چیزی که فکرشو نمیکردم این بود که در آستانه 5 سالگی وبلاگم در بلاگفا در فضای مجازی هم مجبور به مهاجرت بشم بهر حال سه هفته صبر کردم و حوصله ام دیگه سر رفت یعنی به معنی واقعی چینه دانم پر شد !!!!!!1 خوب اینم خونه جدید و من هاج و واج دارم نگاه درو دیوارش میکنم تا باهاش دوست شم