-
من و اتیلا11
دوشنبه 1 آبان 1402 08:37
از سه شنبه تا جمعه هر روز تمرین بودیم و ساعت تمرینو تغییر دادن که منم با توجه به دانشجو بودنم وکلاس بازیگری بتونم باشم شنبه کلاس های صبحمو نرفتم و مستقیم از سر تمرین رسیدم به کلاس اصغر همت بعدشم که اتیلا بود تا رسیدم احساس کردم جو یجورایی سنگینه یهو اقا ی همت گفتن افرین بهت تبریک میگیم رفتن سرکار رحمانیان خیلی مهمه...
-
من و اتیلا 10
یکشنبه 30 مهر 1402 08:02
دوشنبه ساعت 11 در پلاتو تمرین بودم یادمه چون همون روز کلاس تحیلی نقش داشتم از ساعت 1 به بعد وقتی رسیدم فقط یک خانمی که پشتش به من بود در سالن بود و انگار داشت تمرکز میکرد همون اولین صندلی نشستم منتظر خانم هم اصلا برنگشت منو نگاه کنه یک بیست دقیقه ای گذشت و کسی نیومد منم نگران نکنه من اشتباه متوجه ساعت و تاریخ شده باشم...
-
من و اتیلا 9
شنبه 29 مهر 1402 12:29
دوسه هفته تا تماس اقای دستیار گذشت و من تقریبا هرروزروز ی هزار بار گوشی رو چک میکردم که ببینم بهم زنگ زدن یا نه تازه این موبایل سامسونگ با زنگ هارمونیک اومده بود و من نوکیا 3300 رو با این یکی عوض کرده بودم فقط بخاطر صدای زنگش !!! امتحانهای میان ترم حذفی بود بنابراین من خیالی جدی درس میخوندم خیلی جدی سرکلاسام حاضر...
-
من و اتیلا 8
چهارشنبه 26 مهر 1402 09:43
راستش فقط میخواستم دوسه تا خاطره از اتیلا بگم و بس اما انگار یک پرتالی باز شده و میخواد نوشته شه به هر حال ادامه ماجرا : روز قبل از بازبینی د راهروهای تئاتر شهر اتیلا رو دیدم گفت اینجا چکار میکنی؟ گفتم تمرینم و فردا بازبینی داریم گفت ا چه کاری اسم کار وگفتم گفتااا کار فلانی (اسم کارگردان ) پس میبینمت من نگرفتم چی میگه...
-
من و اتیلا 7
سهشنبه 25 مهر 1402 08:53
تمرینامون خیلی جدی تر شده بود و به تاریخ بازبینی نزدیک و نزدیکتر میشدیم از این طرف کلاس های بازیگری جلوتر میرفت و برا ی من جدی تر میشد اقا ی تارخ به زیبایی چهره به عنوان یک شرط لازم برا ی بازیگری اعتقاد نداشت اصلا (بگذریم نور چشماش از این حوزه بودن ) به هرحال مثالهایی که میزد همه درست بود داستین هافمن ، رابرت دنیرو،...
-
من و اتیلا 6
دوشنبه 24 مهر 1402 08:22
دائم مهمونی و پارتی ها ی انچنانی دعوت میشدم یعنی بچه های کلاس هایپر اکتیو بودن به هر حال من همه رو به یه بهونه ای رد میکردم و واقعا هم وقت اینکارارو نداشتم باغ کردان لواسان جاجرود و .... اغلب بچه پولدارهای بی دغدغه... بگذریم من نمیرفتم بالاخره تولد ارش شد یکی از همکلاسیماون که تولد دوتا دیگه از بچه ها هم خونه اون...
-
فیلسوف مقتول
دوشنبه 24 مهر 1402 08:01
دیدار روز 5 شنبه ام با گذشته و دوستان قبلی باعث شد دیروز رسما افقی باشم از سردرد و انبوه پیام ها دوستان و هم دوره ها به لطف فضا ی مجازی بعد از حدود 18 سال یهو همگی باهم یاد من افتادن !!!!!! عجیب نیست ؟ بگذریم جمعه و شنبه حالم خوب نبود و ژان میدانست راستش هیچوقت جزییات زندگی هنری و ان دوره را برا ی ژان نگفتم هروقت...
-
من و اتیلا 5
یکشنبه 23 مهر 1402 08:06
هفته دوم کلاس ها فکر کنم جلسه سوم یا چهارم اخر کلاس رفتم نزدیکتر و گفتم - اقای پسیانی - آتیلا (با تحکم) (باخنده و شرمندگی ) - خوب استاد (یک چشم غره وحشتناک) - آتیلا .... اگه یه بار دیگه بگی استادا (در حال نشون دادن پشت دست ) (خندیدم و با هزار جون کندن گفتم)-خوب اتیلا - اها الان شد چی میگی - میخوام بگم من واقعا عاشق...
-
شدن
شنبه 22 مهر 1402 08:40
-
من و اتیلا 4
چهارشنبه 19 مهر 1402 11:11
همان دوسه هفته اول فهمیدم اینجا بیشتر سالن مد هست و جایی برای پیدا کردن دوست دختر و پسرو پارتی های انچنانی و بیشتر هدفش تجارت است تا اموزش و تربیت بازیگران جدید !! از بین ان 40 نفر که در حال تبدیل شدن به 50-60 نفر بود فقط 3الی 4 نفر واقعا بدنیال اموختن و بازیگری به معنای واقعی کلمه بودن که منم یکی از اون 3-4 نفر بودم...
-
من و اتیلا 3
سهشنبه 18 مهر 1402 09:20
خوب گفتم خدمتتون که کارشناسی ارشد یک موهبت بود که توسط " م " به من هدیه شد و برگ برنده ای شد در دست من تا سه سال بعدش که در ادامه میگم براتون از هفته اول مهر کلاسهای بازیگری شوع شد سه روز اول هفته از 9 صبح تا 7 شب کلاسهای بدن و بیان ، بداهه در بازیگری ، بازی برای دوربین ف یوگا تحلیل نقش و.... و چهارشنبه و 5...
-
من و اتیلا 2
یکشنبه 16 مهر 1402 11:40
من در تمام دوران دانشجویی شیمی دبیرستان و زبان کنکور تدریس میکردم استقلال مالی رو دوست داشتم و همین باعث شد وقتی خرداد 78ازدوره کارشناسی فارغ التحصیل شدم پس انداز داشته باشم همزمان هم تئاتر کار میکردم البته رو ی پولش نمیشد حساب کرد و نمیکردم !!! پدرم روی کارشناسی ارشد خیلی اصرار داشتن و من اصلا حوصله درس خوندن نداشتم...
-
من و اتیلا 1
شنبه 15 مهر 1402 11:23
حدود 2 سال بود بعد از تئاتر دانشجویی و برگزیده شدن در جشنواره تئاتر دانشجویی کار عروسکی میکردم در همین پارک لاله ودر همین مرکز هنرهای نمایشی کانون پرورشی کار با کودکان عشق مطلق است و کار برای کودکان هر لحظه اش جذاب و خواستنی و به شدت هیجان انگیز در اخرین کار عروسکی سیروس همتی که دستیار ابراهیم حاتمی کیا بود امد و کار...
-
پری دریایی کوچولو
شنبه 8 مهر 1402 08:59
تولد پرنسسمان با تم تولد انتخابی خودش دی جی انتخابی خودش و سالن انتخابی خودش به خوبی و خوشی برگزار شد و البته که به خودش و دوستانش هم حسابی خوش گذشت این وسط جیب ما هم حسابی تکید اما فدای یک لبخندش برای هر لحظه از وجودش خدارا شکر میکنم خدایا جانم ممنون که او مرا به عنوان مادرش انتخاب کرد و برگزید البته که جشن بدون...
-
در تایید و تکمیل نوشته لیمو جان
سهشنبه 28 شهریور 1402 12:35
بله هرچی سنگه واسه پای لنگه برای اثبات زان یک راننده ای داره که بازنشسته است و یک سمند قدیمی داغون داره یکی از اقوامش ازش کلاهبرداری کرده به این شکل که خونه اشو فروخته داده به فامیلش که در ساخت خانه مشارکت کنه و فامیل عزیز خوردئه یه ابم روش 4 تا بچه داره کلی بدهی خونه اشو پس داده پول پیش خونه اشو داده به طلبکارا زن و...
-
ماه زهر ماه تلخ
یکشنبه 26 شهریور 1402 13:30
امان از بغض جاری به هر بهانه ای و با هر ترانه ای امان از بغض و بیفعلی یا ترک فعل نمیدونم کدومشه امان از دل مادرهاشون
-
او
سهشنبه 21 شهریور 1402 15:17
امروز خواندم از همسرش جدا شده و همسر بیماراست هر دویشان معروفند به اصطلاح سلبریتی با کوچکترین اشاره میشناسیدشان !!! چه حسی دارم هیچ واقعا هیچی خاطرات رژه میروند از همه ساعاتی و روزهایی که منتظرم گذاشت از همه اتفاقات دوستان مشترک درد .....رنج .......عشق و دوباره..... درد او را به کائنات سپرده بودم با دعای خیر پیش همه...
-
دوباره عمه شدن
شنبه 18 شهریور 1402 08:57
بله نی نی خانم برادر جان بدنیا امد یک فندق خوشمزه بسیار هوشیار در حدی که با ایشان صحبت کردیم و ایشان از همان لحظه اول با چشم باز سعی داشت جواب مارابدهد و با عمه جانش صحبت کند بچم بازهم به مناسبت عمه شدن دوباره تا 24 ساعت فحش خورمان ملس شده و به بهترین فحش نثار عمه ها جایزه میدهیم جنسیتی هم نباشد گفته باشیم
-
بدون تیتر- بدون حوصله- بدون اعصاب
دوشنبه 6 شهریور 1402 14:36
نمی نویسم که متنم منفی و حوصله سر بر و .... نباشه اما حالم همینه بی انرزی ملال انگیز بیحوصله بی هدف بی انگیزه نه دوست دارم کتاب بخونم نه فیلم ببینم نه حتی اشپزی کنم نمیدونم چمه شایدم میدونم ولی حوصله شو ندارم دیروز یه مطلبی خوندم از الیشاع عزیز چه خوب گفته بود اول خودت دوم خودت و بازم خودت ولی من انگار خودم نیستم دیگه...
-
شارون
شنبه 4 شهریور 1402 14:08
خوب تا همین دیشب که با تمرکز و دقت فیلم روز ی روزگاری هالیوود را برای بار چندم دیدیم نمیدانستیم این فیلم اشاره ای به مرگ و کشته شدن شارون تیت -پولانسکی دارد باور بفرماییدکه از طرفداران رومن پولانسکی شهیر هستیم و کماکان فیلم بچه رزمری را یکی از بهترین ساخته هایش میدانیم میدانیستیم همسر اولش کشته شده و داستان های عجیب و...
-
دون پایه
دوشنبه 23 مرداد 1402 13:57
در دو ماه گذشته همه عزممان راجزم کردیم که برویم و نشد بالاخره در دو طبقه بالاتر از همینجا به یک کارشناس دون پایه تبدیل میشویم بعد از 17 سال سابقه و 15 سالی که همه اش کار مدیریتی بوده و 13 سالش بدون پست یا هرگونه مزایایی بله باورش سخت است و لی همایونی نمونه بارزی از مدیران لایق و بی چشمداشت مملکت است که شوت شد به بدو...
-
خاتون
چهارشنبه 4 مرداد 1402 11:14
دوستم است از عهد شباب همایونی زمانی که در ان خوابگاه کذایی با هم هم اتاقی بودیم گفتن ندارد که همان یک ترمی که با هم هم اتاق بودیم با همه تفاوت هایمان چقدر صمیمی شدیم دیروز بعد از 15 سال دیدار تازه شد همان شکلی بلند بالا و باریک فقط حجاب کاملش یکی دو سانت عقب رفته بو دو به سفت و سختی قبل نبود باورم نمیشود که پسر بزرگش...
-
بلاتکلیفی مطلق
شنبه 10 تیر 1402 13:05
درد مبهمی در قفسه سینه میچرخد از حجم فشار عصبی این ده روز اخیر یک مسافرت دو روزه به شمال و انقدر به دریا زل زدیم و سیگار کشیدیم که دریا هم حوصله اش سر رفت هنوز نمیدانیم چه کنیم خدایا جانم راه را به من نشان بده نشانه ای چیزی همینک نیازمند امداد غیبی ات هستیم کماکان به ان عنکبوت بخت برگشته در خاطرات دکتر ربولی حسن کور...
-
عدد 9
دوشنبه 22 خرداد 1402 12:07
خدمتتون عرض کنم که من هر 9 سال یکبار یک تغییر اساسی در مسیر زندگیم داشتم و ظاهرن دارم هنوز 12 تیر که بشه 9 سال تموم میشه که در این دارالحکومه فعالیم 9 سال قبترش همین حوالی تیر کلا در دارالحکومه مشغول شدیم 9 سال قبلترش در زمینه هنر های نمایشی و بازیگری مشغول بودیم و 9 سال قبلترش در حال درسخواندن برای رشته پزشکی و...
-
تصمیم همایونی !
سهشنبه 9 خرداد 1402 10:31
ارام به روند در جریان نگاه میکنیم و همچنان گیج و منگیم طوفانی پنهانی و هر روزه ما را در مینوردد در شرف یک تصمیم سخت هستیم خیلی سخت مقاله isi هم داستانی است برای خودش امان از تحریم وای از تحریم و ای وای از تحریم این وسط در داراحکومه سگ میزند و گربه میرقصد و یک بلاتکلیفی موزونی در جریان است دلتنگیم افسرده ایم و هر چقدر...
-
عدل الهی (کیفر فلک)
شنبه 30 اردیبهشت 1402 15:01
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست کمی تا قسمتی از شعر پروین اعتصامی ممنون از کامشین عزیز برای یاداوری
-
بدون تاریخ - بدون تیتر
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 08:36
راستش الان دوهفته است که من و پرنسسم سخت مریضیم سرماخوردگی خیلی شبیه کرونا و با تشخیص ویروس حاد تنفسی و بعد از سه چهار روز دیدن یک ابسه لوزه بدون اغراق اندازه ی 2زاری قدیمی در گلویمان و خود درمانی با سفکسیم و انتشار به گوش و گوش درد و دخترک سرفه های وحشتناک بیشتر در شب ها و لذا اعصاب نداریم بیشتر از همه چی این عجوزه...
-
پسرک جدید
دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 12:12
خوب از اینور سال پسرک جدید به عنوان رییس اومده پرهیجان بسیجی با چشمهای براق و نسبتا خوش قیافه اما بشدت بچه پررو دیگه حوصله این مدل روسای تازه از تخم درامده مدعی رو ندارم لذا اون روی همایونی را بزودی و در طی یک جلسه نشانش خواهم داد تا بداند که یک من ماست چقدر کره داره و ما هم از اوناش نیستیم و اگه قراره باهم کار کنیم...
-
تابستانی که در دهه 60 گذشته بود
شنبه 19 فروردین 1402 08:18
اولین فیلمی که در 11 یا 12 سالگیم روی من خیلی تاثیر عمیقی گذاشت و یک جورایی اصلا باعث علاقمندیم به سینما شد "بی بی چلچله " بود گرچه با تشکر از کامشین عزیز "آلبوم تمبر" هم خیلی دوست داشتم (چرا اسمش یادم رفته بود ؟) بازیه مرحوم داوود رشیدی و ان پسرک که اسمش یادم نیست باعث شد که در ان تابستان که...
-
برادران لیلا
شنبه 5 فروردین 1402 14:28
فیلم برادران لیلا رو دیدم واقعا بازی اقای پور صمیمی مخصوصا در لحظه ای که داره از پله ها بالا میره به عنوان بزرگ خاندان بی نظیره واقعا به احترامش بلند میشم و تعظیم میکنم فوقالعاده بود بازیش خود فیلم هم خیلی واقعی بود خیلی اسیب هایی که خانواده به ادم میزنه از سر دلسوزی یا عمدی یا نااگاهانه همیشه میمونه و همیشه درد داره...