خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

من و اتیلا 6

دائم مهمونی و پارتی ها ی انچنانی دعوت میشدم یعنی بچه های کلاس هایپر اکتیو بودن  به هر حال من همه رو به یه بهونه ای رد میکردم و واقعا هم وقت اینکارارو نداشتم باغ کردان لواسان جاجرود  و .... اغلب بچه پولدارهای بی دغدغه...  بگذریم من نمیرفتم 

بالاخره تولد ارش شد یکی از همکلاسیماون که تولد دوتا دیگه از بچه ها هم خونه اون گرفته بودن پدرش تازه فوت کرده بود و ارث کلون یبهش رسیده بود اپارتمان 200 متری در یکی از مناطق خوب تهران  یک پرشیای سفید که فکر کنم اون موقع گل سرسبد ماشینای موجود بود  و خلاصه  خیلی جد ی منو دعوت کرد برای شب جمعه که خ ونشون مهمونی بود برا ی تولدش  بهش گفتم من اصلا نمیتونم بیام و تا ساعت 7 دانشگاهم  اصرار و بعد ش گفت  اکی میندازم جمعه که کلاس نداری  گفتم تمرین دارم گفت میدونم تمرینت تا ساعت3 عصره !!!!!

خلاصه که تقریبا مجبور شدم برم  و البته استاد تحلیل نقشمون هم در مهمونی دعوت بود یک استاد جوان که حدودا 2-3 سال با ما تفاوت سنی داشت و به خاطر همین با بچه ها میجوشید و بچه ها هم به هوای اینکه بهش نزدیک بشن همه جا دعوتش میکرد ن و اتفاقا با یکی از دخترکا که هم زیبا بود و هم خیلی دلربا به اصطلاح امروزی رل زده بودن دختری که اتفاقا ارش هم روش کراش داشت وقتی شنیدم استاد جوان با اون دخترک رابطه ای داره خیلی تعجب کردم گفتم یعنی چی چرا باید یه استاد انقدر راحت خودشو ول بکنه حالا هرچقدر دخترک زیبا و دلربا مگه دختر قحطیه که با شاگرهای خودت دوست بشی اخه ؟!!!

 به هرحال مهمونی رو رفتم گفتیم و خندیدم و همه تعجب که بالاخره دزیره هم در مهمانی ها دیده شد!!! استاد هم اومد نشست پیشم و مراتب تعجب خودشو ابراز کرد و گفت من فکر میکردم تو چقدر نچسب و مغروری  اصلا فکر نمیکردم انقدر خودمونی و باحال باشی  فقط خندیدم و گفتمتقریبا همه در مورد من این فکر و میکنن در اول اشنایی ، نه من خیلی اهل اینجور معاشرتا نیستم و در واقع اصلا وقتشو ندارم  گفت چرا و توضیح دادم فقط گفت عجب   .. خندید 

و  به هرحال دخترک با استاداومده بودو یک جورایی رابطه رسمی شده بود دخترک علی رغم زیبایی و دلربایی و خوش هیکلی  به غایت جلف بود در لباس پوشیدن در رقصیدن و در رفتار،  جلفی که در کلاس انقدر هویدا نبود البته 

 زودتراز همه حدود ساعت 11 خداحافظی کردم و رفتم  و این شروع مصاحبت  من با این یکی استاد جوان بود و چون با دخترک رابطه داشت خیالم راحت بود حاشیه ا ی این وسط درست نمیشه 

ادامه دارد....


نظرات 2 + ارسال نظر
عابر پیاده دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 20:34

و ما همچنان پیگیر این قصه و نوشته های صمیمی هستیم

ممنونم از حسن توجه و ابراز محبتتون

ربولی حسن کور دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 11:38 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
در مورد این دختر نمیدونم اما بعضی از دخترها از این روابط برای کسب نمره استفاده میکنن.

کلاس ما که نمره ای نبود بله دلیلش همین بود که مثلا به استاده نزدیک بشه و از این طریق معرف یبشه به دوسه نفر دیگه یا پروزه سینمایی تلویزیونی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.