اجرای ما تموم شد و تئاتر شهر در حال اماده شدن برای جشنواره فجر بود تمرینهامون برای اون یک ی کار شروع شد چون قرار بود برای جشنواره اجرا داشته باشیم همزمان کار ما گه یک برداشت مدرن از باغ البالو چخوف بود در جشنواره چخوف برگزیده شد و ما خیلی سریع فردا روز اجرا ی جشنوار عازم روسیه و سن پطرز بورگ شدیم
روسیه خیلی زیباست اون موقع مثل الان تلفن هوشمند و اپ های مترجم نبود مشکل این بود که همه جا و در همه تابلوهای شهری زبان روسی بود و رسما ما احساس بیسوادی میکردیم و اگر راهنمامون که یک دانشجوی ادبیات روسی در مقطع دکترا بود، نبود رسما گم میشدیم در اوج سرما رسیدیم مسکو و از اونجا با قطار تا سن پطرزبورگ با بچه ها انقدر خندیدیم و لرزیدیم که صدای ما کل قطار رو برداشته بود بامزه همه روسها میومدن به ما سرمیزدن و همه مست پاتیل تلوتلو خوران میگفتن کسی توی روسیه سردش نمیشه چون ما بستنیم با و د ک ا میخوریم شما هم بفرمایین اونوقت قیافه اقای حراستی دیدنی بود !!!!
دزیره حان ممنون که وقت میذارید و مینویسی فقط همه اش با خودم فکر میکنم یعنی چه اتفاقی باید افتاده باشه که وقتی با شروع کار حرفه ای این همه در اوجبودی و با طراز اول ها کار کردی مسیر کاریت عوض شده ؟ البته احتمالا در آینده خواهیم فهمید ولی نتونستم جلوی کنجکاویم رو بگیرم
میبوسمت
فدات عزیزم داستانش مفصله میرسیم به اون قسمتاشم
منظورم از رویایی ایده ال و خوشی و … نبود، مثل فیلما هست داستان زندگی تون
فدات
خیلی رویایی بوده همه چیز اون روزهای زندگی تون
البته من مشکلات رو نمینویسم نکات مثبت رو مینویسم وگرنه حتما سختی های خودشو داشته
فقط تجسم قیافه آقای حراست
ار تقریبا رد داده بود
همین؟!
چطور کوتاه بود ببخشید صدام زدن واسه یه کاری
سلام
نمیدونم چرا با خوندن پست یاد فیلم در چشم باد افتادم!!!!
چرا واقعا؟!!!
سلام
تا به حال روسیه را ندیدم و شک دارم که بتونم ببینم.
امیدوارم خوش گذشته باشه.
بعید میدونم مردم بقیه کشورها بتونن درک کنن که چرا مسئول حراست باید با یک گروه تئاتر همراه باشه
سلام بله انشالله که تشریف ببرین خیلی خیلی دیدنیه
نه اصلا درکی ندارن و تقریا همه چی با و د ک ا سرو میشد یا مخلوط بود از جمله شکلات ، قهوه صبح حتی !! سس پنکک صبحانه و ....خیلیاشو بنده خدا نمیدونست یا حدس نمی زد