خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

29

ما 7 نفر بودیم 6 پسررررررررررررررررر بزرگ ی دختر کووووووووووچووووووووولوووووووو با لحن اون خرگوشه بخونین (برای هم سن های خودم میگم  میدونن کدوم کارتون رو میگم )

خلاصه که پسرها در خوابگاهشون کلی هم خوشحال بودن و همه جور ارازل بازی رو داشتنتجربه میکردن منم که خونه گرفتم  کلاسامونم که مشترک بود و همدیگه رو میدیدیم 

کلاس ها مون فوق العاده بود مخصوصا کلاس حرکت و بدن که با مادام روژ بود (پست در امواج سن مربوط به دی 1401 رو بخونین اگر دوست داشتین)

انگار میتونستن از هویج بازیگر بسازن متدشون عالی بود 

عادت کرده بودم به خیره شدن   خیره شدن به سن به ایفل در چشم انداز خونه  و به مونالیزا در لوور دلیلش ؟ نمیدونم بعضی وقتهاا انقدر خیره میموندم به سن که قهوه ام یخ میکرد  اخر هفته ها برام مصیبت بود دوستی نداشتم جایی نداشتم چون واقعا لوور و ایفل و خلاصه هر جا که فکر کنین از جمعیت منفجر میشد و اعصاب اون مدل شلوغیم نداشتم  مینشستم لبه پنجره و مونس تنهاییام هم کتابهای کوئیلو که هرجا برم با منن ،بودن چراغ مطالعه رو هم با پایه اش میاوردم نزدیک پنجره و سرشو خم میکردم که میرسید تا روی کتاب  سیگارهام زیاد شده بود  فکر کنم هفته سوم اقامتم یک دوست مشترکم با سپیده  که در بروکسل زندگ ی میکرد  ایمیل داد و شمارشو گذاشت و از سپیده شنیده بود من پاریسم  بهش زنگ زدم دعوتم کرد برا ی تعصیلات اخرهفته برم پیشش  گفتم باشه 

با قطار مخصوصا قطار ها سریع وسیر خیل ی راحت میشد رفت  خلاصه که از مریم پرسیدم و بلیط رفت و برگشت گرفتم و بهش خبر دادم که میام 

رفتن همان و عاشق بروکسل شدن همان در واقع  اونجا بود که تونستم فرانسه حرف بزنم و بفهممم اونا چی میگن !!! یعنی انگار بال دراوردم  و متوجه شدم  فرانسه ای که اینجا درس میدن  بدرد بلژیک میخوره  راحت بودمو روز دوم اعتماد بنفس صحبت داشتم کاملا 

بلژیک خیلی تمیز شیک و شسته و رفته بود و ادمای عجیب غریب کمتر میدیدی و قیمتهام خیلی مناسب تر از پاریس بود خلاصه خیل خوشم اومد و عمدتا بدلیل اینکه مشکل زبان نداشتم و از پس خودم بر میومدم به یه حراجی فوق العاده ام رسیدم و یک پالتو گران تومنی مارک خیل ی معروف رو خیلی خیلی از قیمت اصلیش ارزونتر خریدم که ابی فیروزه ای بود  و کلی ذوقش و کردم  اخر هفته با این دوست بسیار عالی و رویایی گذشت و من برا یبرگشت به پاریس اصلا خوشحال نبودم 


28

اون روزها حال روحیم خیلی بد بود در واقع من رفتم فرانسه که از خودم و شکست عشقی و دلشکستگی فاصله بگیرم  ای دل غافل که مسلط نبودن به زبان و شرایط جدید اوضاع رو حتی بدتر هم کرد 

شب اول که در سوئیت خودم خوابیدم خوابم خیلی عمیق بود صبح که بیدار شدم به سقف خیره شدم و دوباره زمان و مکان رو گم کرده بودم بلند شدم اتاق رو یک تمیز کاری عمیق کردم و گرسنه بودم غذای خوابگاه مجانی بود ولی خوب اینجا چی ؟ رفتم بیرون سمت راست خونه حدودا یک 60 -70 متری اونورتر روبروی خیابان سر نبش روبرو یک کافه بود کافه ژو  میزو صندلی هاشو بیرون چیده بودصندلی های چوبی طرح لهستانی بارومیزی ها یچهارخونه سفید و قرمز با گلدانهای کوچک رنگ ی روی میزها رفتم نشستم یک قهوه و یک کروسان شکلاتی سفارش دادم و کروسان هنوز داغ بود فکر کنم یک ی از خوشمزه ترین صبحانه های عمرم بود بس که گرسنه بودم  یعنی هر ملکول قهوه اش رو تا ته زبانم مزه کردم  تازه هوشیار شدم  که خوب حالا چکار کنیم ؟ از خوش شانسی یک سری وسایل خونه از مستاجر قبلی در حد ظرف و بشقاب و کتری و ... مونده بود که اجازه استفادشو بهم داد رفتم به نزدیکترین سوپر و خرت و پرت خریدم بنظرم گرون اومد ولی  خوب چاره ای هم نبود 

با یکی از دخترهای دفتر فرهنگی دوست شدم خیل ی دختر خوبی بود خیل ی حمایت میکرد و تجربه هاشو در اختیار میذاشت  اسمش مریم بود که اونجا همه ماری صداش میکردن  خیلی به من کمک کرد خیلی  بهم گفت تا به زبان مسلط بشی اگر خواستی جایی بری یا خرید بری بهم بگو باهم بریم یا باهم هماهنگ کنیم خلاصه که  اخر هفته با هم رفتیم به یک بازار دست دو فروشی و من یک اباژور چراغ مطالعه خریدم ازاین پایه بلندها که همه جا میتون ی بچرخونیش  چون نور اتاق بنظرم کم بود و بهم گفت از اون سوپر مارکت هم خرید نکنم یک مرکز خرید جدید بهم معرف یکرد که قیمتاش خیلی مناسبتر بود وبا خونه من دوتا چهار راه فاصله داشت

دو روز و نیم  در هفته کلاس داشتم که عموما سبک کلاس های اقا ی تارخ و عملی بود و در اول ترم بیشتر صرف روبرو شدن با خودت میشد و روح عریانت و تمایلاتت به عنوان یک انسان تمایلات بدون سانسور که خوب خیلی عجیب بود دیدن خود بدون سانسور ادم  به هرحال 

گفتم  که من سحرخیزم کلا  برنامه ام این بود که صبحهای خیلی زود که بیدار میشدم میرفتم پیاده روی  کنار سن که از همون روز اول عاشقش شده بودم  تا حدود 7و نیم صبح بعدش یک قهوه و بعد در روزهایی که کلاس داشتم میرفتم کلاس و روزهایی که کلاس نداشتم  اوایل برنامه ای نبود تا اینکه هفته دوم بود فکر کنم مریم جان گفت  اگر برنامه ای نداری بریم لوور رو ببینیم جالبه 

خوب حتما میخواستم برم و در برنامه ام بود ولی هنوز تا اون موقع نرفته بودم خلاصه که قرار گذاشتیم که فرداش که چهارشنبه بود بعد از ساعت کاری مریم بریم لوور  خوب خدمتتون بگم که لوور فقط سه شنبه ها تعطیل بود و در سایر روزها از 9 صبح تاا 6 عصر باز بود غیر از چهارشنبه ها و جمعه هاکه تا یک ربع به ده شب باز بود  خلاصه که ساعت 3 بعد از ظهر در ایستگاه مترو پیرامید (هرم شیشه ای )  قرار گذاشتیم جلوی گیشه مریم زودتر رسیده بود و صف وایساده بود برای بلیط  منم که چون دانشجوی هنر بودم نیازی به بلیط نداشتم به ما یک کارت داده بودن که با اون دیدن موزه ها رایگان بود و برای خرید بلیط مترو اوتوبوس هم 70 درصد تخفیف داشت  

خلاصه که رفتیم و از همون در هرم شیشی ای برا ی اولین بار وارد شدم  مریم گفت کجا رو میخوای ببینی منم که در مورد ایران باستان و مصر باستان مطمئن بودم و البته مسیر شاهکارها که در اون لبخند مونالیزا رو ببینم و بقیه شاهکارهای موجود  

اول رفتیم در بال سمت راست واز طبقه همکف قسمت ایران باستان  به محض ورود نفسم بند اومد دیدن اون گاوهای بالادار عاشوری با اون عظمت  دیوارهای رنگی تخت جمشید کتیبه داریوش  و.... اشکم جاری شد اول متاسف شدم چرا اینا ایران نیست بعد گفتم خوبه نیست وگرنه همه تا الان نابود شده بود  حدود یک ساعت و نیم در سالن های ایران باستان چرخیدم و به معنی واقع یهمه تن چشم شدم و خیره به این همه شکوه زیبایی و اصالت 

بعد رفتیم به بال سولی همان طبقه همکف و مصر  وااااااااااااای مبهوت از دیدن ابولهلی در سایز کوچکت معروف به تائیس  هیرو گلیف ها فرعون ها و حیرت از این همه عظمت 

و بالاخره مسیر شاهکارها ونوس میلو مونالیزا و.....

ومن در لوور جا ماندم یا قسمتی از من  دیگه بعد از اون وقت و بیوقت جام در لوور بود  در همون کافه های اطراف یک چیزی میخوردم و سعی میکردم علاوه بر قسمتهایی که عاشقشون بودم جاهای جدید شو کشف کنم و در ظرف سه هفته اینده تمام وقت ازادم به لوور گردی صرف شد و به همه مسیرها درها و اینا مسلط شدم

27

موهایم بلند تر شد و با یک تل پهن مشکی نگهشون میداشتم که بامزه میشد بلندتر شد با کش میبستم و یا گوجه میکردم بالای سرم امابازم بلندتر شد دیگه حوصله ام سر رفت موهامو سپردم به ارایشگاه که کوتاه کنه تا داخل گردن یک مدل باب دوطبقه یعنی باب هم نبودها خلاصه کوتاه کردم در کل عمر م سه بار اینقدر کوتاه کردم که این بار دوم بود 

ویزای فرانسه اومد ماهم درحد a2فرانسه شده بودیم  حدود 5000 یورو خودم داشتم یادش بخیر یورو ....بازه ( از 1200 تومن تا 6000 تومن واقعا یادم نمیاد ها اصلا در مخیلم نمیگنجه یک وقع ییورو رو مثلا 1200 تومن خریده باشم ) !!!!!!!!!و دوتا 2500 یورو هم که در دوترم بورسیه بودم با یک چمدان رفتم 

پیش تولید اون سریالم طول کشیده بود و فیلمبرداریش عقب افتاد بهشون گفتم من میرم فرانسه و اگر فیلمبرداری شروع شد خبرم کنین 

خلاصه که رفتم 

الیس در سرزمین عجایب !!!!!

همه چی عجیب و غریب و هفته اول گنگ و مبهم و گیج و ویج  دقیقا همون الیس و زبان اصلا نمیدونستم اینا به چه زبونی حرف میزنن و اگر این فرانسه است پس اونی که ما خوندیم چیه ؟!!!!

اولین شوک خوابگاه 

اصلا اون چیزی نبود که فکر میکردمو یا فکر میکنین  ازادی مطلق 

با یک دختر از جامائیکا که هنرجوی موسیقی بود هم اتاق بودم  !!! و ایشون هرشب یک مهمان داشت !! خلاصه که به سرعت فهمیدم اصلا نمیتونم اصلاو ابدا  کرایه خونه گرون بود و اصلا خود پیدا شدن خونه  مصیبت  سریع به دفتر فرهنگی اطلاع دادم و گفتم اگر شرایط اینطوریه من اصلا برمیگردم  بچه های دفتر فرهنگی کمک کردن و ظرف ده روز یک سوئیت پیدا شد و بهم گفتن عصر روز جمعه برم و با مدیر ساختمان قرار دارم که ایشون باید تایید کنه 

واقعا حدود همون ده روز بود که نخوابیده بودم و اصلا توی اون اتاق ارامش نداشتم  شبیه یک اتاق هتل دوتخته بود !!!

رفتم به دیدن مدیر ساختمان که یک خانم میانسال- مسن  بود با عینک گرد و یک عطر فوقالعاده خوشبو خونه دو چهارراه اونطرف تر و ضلع جنوبی یک میدان کوچک بود که درختهای بلند و فضای سبز و دوسه تانیمکت داشت مدل همین فضای سبز محلی خودمون 

یک در سبز بزرگ که باز بود یک حیاط ال مانند سمت چپ یک راه پله عریض و وطویل که در طبقه چهارمش سوئیت مورد نظر بود مادام لیلین خودشو معرفی کرد و منو برد که ساختمان رو ببینم و پرسید چرا نمیتونم در خوابگاه که مجانی هست بمونم منم شکسته بسته گفتم با ه اتاقیم نمیتونم کنار بیام و نیاز به فضای شخصی دارم ادر سوئت مورد نظر یک دانشجوی ایرانی زندگی میکرد که به دلایل شخصی فعلا برگشته بود ایران و ظاهرن موندنش طولانی شده بود برای اینکه خونه از دست نره بچه های فرهنگی به منپیشنهاد دادن که اونجا برم و جای دوستشون اجاره بدم و منم که با سر رفتم 

سوئیت قدیمی ولی تمیز بود حدودا 20 متر با دوتا پنجره قدی بایک هره پهن که میتونستی روش بشینی و اگر سرت رو بیرون میاوردی در سمت جنوب غرب  نوک برج ایفل دیده میشد  یک تخت دونفره یک تلویزیون خیلی قدیمی و یک سرویس حمام و دستشویی و یک اشپزخونه اندازه دوتا کابینت که یکیش سینک کوچولو بود و یک اجاق گاز دوتا شعله 

خونه پرده نداشت 

یک گربه چاق بامزه بود که اسمش کنتس بود و هروقت دلش میخواست میومد یک دور میزد واسه خودش 

مادام لیلین گفت اگر خواستی میتونی از فردا بیای گفتم اگر ممکنه امروز بیام و سریع و سیر وسایلمو اوردم و بعد از ده روز بیهوش شدم یک خواب با ارامش 

پ. ن. قیمت یورو با یاداوری کامشین جان اصلاح شد با تشکر از حواس جمع کامشین عزیز   من با قیمت 8 یورویی گوشت قاطی کرده بودم و (هنوزم درست یادم نمیاد عجیبه ها قسمتی از مغزم که مربوط به قبل از معجزه هزاره بوده رسما رد داده ) الانرفتم سرچ کردم قیمت یوروی اونموقع رو1200و شگفت زده شدم هنوزم ته مغزم به 6000 تومن فکر میکنم 


مادر های نمونه

کل کلاسشون مریض شدن بعد یکی از مامانها همون صاحب هوندا اکورد 2020 فرمودن دخترشون از چهارشنبه قبل(دوهفته پیش) تب داره و تبش از همون موقع تا الان (چهارشنبه هفته پیش قطع نشده و یکشنبه دخترش در فیلم های مدرسه دیده شد!!!!و همین سه شنبه هم فرستاد بخاطر تولد یکی از بچه ها 

بعدتر دیشب ساغت حدود 8 الی 8 ونیم اون یکی مامان صاحبلکسوس !!1 در گروه پیام گذاشتن اگر موافقین فردا تعطیل کنیم اون یکی دخترش 9 نفر از کلاسشون نمیرن  !!! دیگه صفر تا صدم طی شد براشون گفتم مگه خونه خاله است که تعظیل کنیم؟هر مامانی صاحب اختیاره شما نمیخوای بچه تو نفرست ولی این موقع شب وقت نظر سنجی نیست و اصولا این که روال بشه بین التعطیلی رو تعطیل کنن هم درست نیست اگر لازم باشه خودشون تعطیل اعلام میکنن شاید اگر زودتر میگفتن منم یک فکری میکردم ول یاینکه یهو اونموقعشب به فکر تعطیلی بیفتن بدون این که فکر کنن مادری که شاغله و کسی هم نیست از بچه ا ش مراقبت کنه باید چه غلطی بکنه خیلی حرفه....  بابا اینادیگه کین ؟

شنبه هفته قبل من بچه مریض رو با خودم اوردم اداره چون نمیتونستم مرخصی برم همینجا در پارتیشن بغلی براش تشک پهن کردم و بچه همینجا دراز کشید مدرسه نفرستادم که بقیه مبتلا نشن اونوقت خانم خوشحال !!!بچه اشو فرستاده مریض حالا یادش افتاده بچه شو نفرسته 

پ . ن ممنونم از احوالپرسیاتون  سرفه هاش بهتره ولی هنوز بی اشتهاست و دو کیلو هم وزن کم کرد منم که دائم ضعف میکنم با  عرق سرد و باید بشینم

دکترش یک شربت نوشته به اسم زد کاف  که هنوز در داروخانه ها توزیع نشده بچه من شده کیس استادی !!!

دوباره انفولانزا یا کرونا یا چی؟

دوباره و چند باره مریض شدیم  هم من و هم پرنسس  

دلم برای این بچه کباب شده چکار کنم ؟

هیچی نمیخوره بدن درد داره یک جوری بی حال میفته روی تخت و بلند نمیشه حتی بازی کنه که اشکم در میاد 

سرفه هاش قطع نمیشه سرفه خلط دار وحشتناک انقدر که زیر دلش درد میگیره یا میاره بالا  کتوتیفن دکسترومتورفان و.... وهیچ اثری ندارن  هیچی مطلقا 

ژان نیست و دست تنهام 

امضا دزیره غرغرو بی حال سرما خورده