خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

سال نو مبارک

سال نو شد مبارکه امیدوارم امسال رو خوب و شاد شروع کرده باشین همه خوش و خوشحال و سلامت باشین اگر سفر رفتین حسابی خوش گذرونده باشین اگرم مثل من تهران مونده باشین خوب خوب استراحت کرده باشین 

امسال مسافرت نرفتم  از تعطیلات نوروز که نرم مسافرت خوشم نمیاد !!!! به هر حال نرفتم و توی خونه موندیم به دید و بازدید و رستوران گردی  کار خاصی هم نکردم یه مقدار زیادی غر غرو بودم!!!!!!!!!! اپشن سال جدید !!!!! 

روز زن و روز مادر هم به همتون تبریک میگم خانومایی که از صبح تا شب به فکر ارامش و سلامتی و شادی خانواده هستین خدا سایه مبارکتون رو روی سر خانواده نگه داره خدا ماه مان خانوم من و ماه مان خانوم همسری رو هم برامون سالم و سلامت نگه داره و سایه مبارک همایونی رو بر روی سر همسر !(ایکون دزیره متواضع و فروتن )

پ. ن. دلم برای همه دوستان تنگ شده برای گولو برای ایدا برای صحرا برای پوران برای همه 


دزیره 94 و دزیره 95

خوب امسال هم داره یواش یواش پارسال میشه روزهای عمرمون میگذرن و ما حواسمون بهشون نیست که هر روز از تقویم  عمرمون داره کنده میشه 

سال گذشته تقریبا همین موقع بود که اهداف سال اینده رو و دست اوردهای سال گذشته رو برای خودم لیست کرده بودم  اما سال 94 برای من با دعوا و بحث خانوادگی و متاسفانه فوت عزیزان و بستگان دور و نزدیک همراه بود و خلاصه خوب شروع نشد و امیدوارم این چند روزم سریعتر بگذره و بگذره بره 

در سال 94 : 

محل کارم بعد از 9 سال جابجا شد و ارتقای پستی داشتم 

پرونده مهاجرتم تقریبا یه جورایی بلاتکلیفه و یکبار رد شده و الان  در فرجامه !!!!!!!!!

دایی نازنینم پر کشید و رفت 

هنوز  نی نی نازنین آسمونی  منو به عنوان مامانش انتخاب نکرده و البته مامانی که من باشم تمامی چکاپ پزشکی رو انجام دادم و الان اماده ام !

یه مسافرت یک هفته ای به یکی از کشورهای همسایه داشتم  یک سفر دو روزه هم شمال که تقریبا  از آسمون سیل میومد بقیه سفرها برای شرکت در مراسم تدفین بوده 

برنامه داشتم که خوشنویسی رو دوباره شروع کنم و یک کار دیگه رو که خوب نشد 

ورزش رو دوباره شروع کردم 

و  تصمیم گرفتم خودم اولویت زندگیم باشم و تا حدودی موفق شدم 

بگذریم گذشت 

دزیره 95:

مسافرت بیشتر میرم حداقل دو تا خارجی و زیاد زیاد داخلی و دوست دارم و تصمیم دارم به طبیعت گردی  خیلی دلم میخواد  

 ادامه تحصیل از اولویت های امسال هست

تکمیل زبان انگلیسی هم همینطور 

در سال جدید هم اولویت زندگیم و سلامتیم و خود  نازنینم و لایف استایل صحیح و بی دغدغگی خواهد بود

ورزشم که خدارو شکر دوباره روتین زندگی شده و امیدوارم همینطوری ادامه پیدا کنه 

امیدوارم سال جدید سال بهتری باشه از همه لحاظ  امیدوارم صلح و اشتی و عشق سراسر دنیارو پر کنه و سراسر ایران رو و سراسر زندگی تک تک ما ها رو 

امیدورام سایه پدر مادرا روی سر بچه هاشون باشه و سلامتی و شادی و برکت جاری بشه در زندگی هامون  امیدوارم دختر ،خواهر و همسر بهتری باشم و بتونم عشق رو در این کره خاکی بیشتر  دریافت و منعکس کنم 

امیدوارم در همه ما عشق ورزیدن به کائنات و موجودات زنده از جمله گیاهان و حیوانات سرریز بشه و بازتابش عشق رو در جهان بیشتر کنه بهش نیاز داریم 

شبه چهارشنبه سوری رو که یادتون نرفته شب تولد مبارک دزیره جونه که امسال به سبک کاملا ایرونی برگزار میشه  امیدوارم یعنی !!!خلاصه تولدم مبارک 

   ضمن تشکر از هدیه ها و تبریکات همگی  دارم فکر میکنم امسال برای گرامیداشت خودم برای خودم کادو بخرم یک کادوی یونیک ! بله 




ملاقات دزیره ای

همینطور که لابه لای جمعیت داخل اتوبوس جابه جا میشدم تا بتونم خودمو نگه دارم که با ترمز یهو شوت نشم یک چهره اشنا دیدم و خلاصه کلی داشتم به مغزم فشار میاوردم که این چهره  آشنا کی هست و من کجا دیدمش و اینا............ که یهویی جرقه ای گفت فکر کنم این چهره اشنا همون پروانه جان نویسنده وبلاگ بی پروانوشت خودمونه  در همین افکار و در حالی که مطمئنم نبودم  جنگ داخلی دزیره ها در حال بالا گرفتن بود دزیره کمروی خجالتی  میگفت تو که مطمئن نیستی و خوب راست میگفت  و دزیره کنجکاو و ماجراجو هم میگفت حالا بپرس شاید اتفاقی حدست درست باشه و ..... یهو دیدم یکی داره میپرسه شما اسموتن پروانه نیست؟ و خودم از شنیدن صدای خودم در شگفت بودم بله  درست حدس زده بودم و خوب خیلی هیجان انگیزه که در جمعیت 8 میلیونی تهران  یکی از دوستان دنیای مجازی رو ببینی  تصادف؟ نه اصلا تصادفی نیست  و این تصادفی نبودنشه که هیجان انگیزه 

پروانه جان یک خانم زیبا ،قد بلند و خوشتیپ با یک لبخندجادویی و چشمایی که نگاهش میرقصه  و از اون نویسنده هایی که مدتهاست من وبلاگشو میخونم و خیلی تحسینش میکنم   از دیدنت خیلی خوشحال شدم دوست من 

پ. ن. شنبه شب و در اخرین اجرای متاستاز در تالار مولوی  نفسم در سینه حبس شده بود و انقدر فین فین کردم که گندش رادراوردم  دزیره -  دی 88- دختر نزدیکترین و عزیزترین دوست - بافت همبند 

پ. ن 2.اون لحظه ای که  قبل از شروع اجرا نور میره  برای هر بازیگری خیلی خاصه خیلی  عاشق اون لحظه ام 

پساتحریم

بله از دیروز وارد مرحله جدید و عجیب غریبی از زندگیمان شدیم که عادت نداریم یه جورایی برایمان ناشناس میباشد  والله از عنفوان طفولیت به مدد بالارفتن اولین گروه دلواپسان در سال 58 از دیوار اولین سفارت تسخیر شده - وقتی فقط ما سه ساله بودیم  -این عموسام با ما قهر بود و با گذشت زمان هی اخمهایش بیشتر در هم رفت و صورتش را بیشتر برگرداند و ما هم همینطور لذا از دیروز که به کمک اقای ظریف و تیم کاربلدش  همه چی  به سمت گل و بلبل شدن  و اشتی و در نهایت بوس بوس پیش میرود یکجورایی عادت نداریم بهتر بگم باورمان نمیشود که این مدلی هم میشود لذا خدایا جان قسمت میدهم به بزرگی و بخشندگی خودت این حال خوش را از ما و عمو سام نگیر  علی رغم جلز و لز افراطیون در کل این کره خاکی  بیا و بعد از این سی و چند سال  که کودکی و نوجوانی و جوانی ما که در ان احوالات قمر در عقرب گذشت بگذار نفسی بکشیم در میانسالی و کودکانمان حداقل یک وضعیت نرمال سیاسی اقتصادی رو تجربه کنن والله 

خیلی وقته که میخوام بنویسم از اوضاع و احوالات و نوشتنم نمیاد اصلا هم ربطی به اینستا و تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی نداره خودم نوشتنم نمیاد 

این وبلاگ و بلاگ قبلی در بلاگفا برای من  کنج خلوت خودم و غار تنهاییم بود و هست که دوستان باصفای نازنین هر ازگاهی بهش سر میزنن 

بریم سر اصل مطلب  خوب تابستان سختی رو گذروندیم  محل کار جابجا شد و دوسه ماه اول همه چی نا اشنا بود پدر همسر یک مریضی سخت گرفت و سه ماه درگیرش بودیم و تا یک مقدار بهتر شدن دراستانه عروسی پسرعموجان همونطور که میدونین حاجی رفت  ماه مان خیلی روحیه اشو باخته بود والبته حقم داشت و تا الان که درست چهارماه و ده روز از اون روز میگذره تازه یکم خیلی جزیی تونسته خودشو جمع و جور کنه 

تولدقبله عالم مطابق هرسال  21 اذر ماه برگزار شد و قربان قد و بالایشان بشوم با ماه مان یک عدد کت و شلوار فرد اعلای سورمه ای تقدیمشان کردیم هزار ماشالله به وجودشان 

شب یلدا مطابق سنت هر ساله در منزل عموجان (پدر تازه داماد ) جمع بودیم که تولد عموجان بود و ماه مان اولین مهمانی بعد از فوت برادرش بود که میومد 

و هفته گذشته هم تولد 81 سالگی پدر همسری رو گرفتیم خدایا جان حفظشان کن ایشان و همه بزرگترها و همه پدر و مادرها رابرای خانواده هایشان حفظ کن خدایاجان ممنون 

در عین حال تیروئید مبارکمان کم کار شده و علت این همه خستگی خوردن قرص لووتیروکسین است اینهم از خوش شانسیماست که همه با لووتیروکسین فعال و لاغر میشوند و ما ضعف میکنیم وبی حال میشویم و چاق و تپل مپل!!!!!!

لذا یک تصمیم کبرای جدی گرفتیم و شیوه و راه و روش زندگی یا همان لایف استایلمان را تغییر دادیم فعلا یک هفته گذشته و چنانچه بعد از گذشت یک ماه تاثیر داشتو همان باربی که بودیم شدیم !! حتمن لایف استایل دزیره ایمان را منتشر خواهیم کرد !!!   

دل کوچولو ،دل دیونه

 دلم حال و هوای سال 80 و کارگاه ازاد بازیگری  رو میخواد  دلم حال و هوای  کلاس های مهتاب نصیر پور  و حبیبرضایی  رو با همه هم کلاسیام میخواد دلم سرخوشی رو میخواد که نه دارم و نه میتونم نداشته باشم  احساسم شبیه داستان دختر نارنج و ترنجه  ف جان  زحمت کشیدن مهربون بودن و  اخر سر نتیجه زحمات توسط یه نفر دیگه مصادره شدن  اونم  چند بار 

نمیدونم چرا اینقدر جدیدا به اقای بازیگر فکر میکنم شاید چون یه قسمت از شام ایرونی ایشونم هستن و خیلی تصادفی دیدمش میدونی ف جان اهنگ شاهرخ رو که گوش میدم همین که میخونه 

    

میون بغض و لبخندم

میون خواب و بیداری

تو هم با من به این رویا

یه حس مشترک داری

هنوزم باورش سخته

که تو اینجایی بی وقفه

حالا دنیای من با تو

همین جا زیر این سقفه

با تصویر همین دیدار

جهان یک لحظه ماتش برد

تا که چشماتو وا کردی

غمای توی قلبم مرد

تو رو دیدم خدا خندید

من از عشق تو حظ کردم

با تو من کل دنیا رو

تو یک لحظه عوض کردم


انگار این اهنگو برای من نوشتن ٰ،لحظه ای که دنیا ایستاد من اینو تجربه کردم و از همون لحظه زندگیم زیر و رو شد و اقعا توی یه لحظه کل دنیای من عوض شد  تا سالها بعد حتی میخوام بگم تا الان تحت تاثیر اون لحظه ام ممکنه عمدا بهش فکر نکنم ولی هرگز فراموش نمیشه 

 

دل مهربون میدونم که خیلی خیلی اذیت شدی، شکستی،، غمگین شدی،  نه من قدر شناست بودم نه خیلیای دیگه  تنها بودی و از همه تلخیها تنها گذشتی  ولی بازم مهربون وصبور موندی و غرق عشق که نثار من و کائنات کنی 

دل کوچولو ممنون که هستی  ممنون که فراموش نمیکنی روزها و شبایو هیجانات اون موقع   و روزها و شبایی که اشک ریختی و بغض کردی  و نادیده گرفته شدی و  همراه بودی  ممنون که هنوز عاشق تئاترو شعر و سینمایی  ممنون که با منی  ممنون که هنوز عاشق  برفی  ممنون که هنوز احساس یه دختر نوجون 16 ساله رو داری  ممنون 

 که مشنگی من عاشق مشنگیتم بخدا از این همه زلال بودنت متعجبم حرفاتو به خودم بگو  قول میدم شنونده خوبی باشم