خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

من و اتیلا 20

تقریبا عضوی از خانواده اتیلا شده بودیم هم من و هم کچل و "ر" هم که از قبل از ما عضو ثابت بود  همش با هم بودیم و با هم  وقت میگذروندیم و سعی میکردیم لاینقطع از اتیلا یاد بگیریم 

تمرین ها  هر روز برگزار میشد  کار عروسکی با کارگردان جوان در جشنواره زاگرب برگزیده شد و کار اقای رحمانیان برای جشنواره مکزیک !!!حالا ما یک تئاتری به تمام معنا بودیم هنوز هم قسمت اعظم کتابخانه ما که در خانه پدری است نمایشنامه های فوقالعاده ای ایه که اتیلا معرفی میکرد یا با کچل میخریدیم و در فواصل تمرین ها با اتیلا دور خونی میکردیم بگذریم ...

تقریبا کلاس بازیگری رو به اتمام بود و برای اتود پایان کارمان اماده میشدیم  بخشی از یک سناریو 5 دقیقهای که دوبه دو با یکی از پسرها روبروی هم قرار میگرفتیم و مشابه سازی شرایط فیلمبرداری  که اینهم اتود ما جزو کارهای برگزیده بود  و انصافا هم خیلی خوب شده بود هم ما و هم پارتنرمان  سنگ تمام گذاشتیم و تمام ...

تست های مکرر بازیگری در دفاتر سینمایی مختلف  ادامه داشت 

در همین راستا یک روز یک یاز دوستانمان زنگ زد که در دفتر اقای .... تست بازیگری برای یک سریال مذهبی - تاریخی میگیرن و بیاین باهم بریم  قرار گذاشتیم ما رفتیم و اون دوستمون که باعث  بانی بود خودش نیومد !!!!

دفتر مربوطه در خیابان امیراباد بود و اقای تهیه کننده سریال تهیه کننده سریال مریم مقدس و یکی از معتبرترین تهیه کننده های این قسم محصولات نمایشی  به هر حال رفتیم و تست دادیم و برگشتیماداره تئاتر سر تمرین 

نظرات 6 + ارسال نظر

رفتی سر اینکار ؟؟!!

داستان خودشو داره اتش عزیزم صبر کن

سید محسن یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 16:02

عادات و ترسهای ما، به ناگزیر مفهوم آینده را ساخته اند.که هر دو، دست آوردی از گذشته هستند.پس گذشته ی نابود شده. قادر به ساختن چیزی در آینده خیالی، نیست
ذهن ما ،در حال فریب ماست

بطور کلی موافقم با شما ممنون از نظرتون اما میشه دقیق تر منظورتون رو بفرمایین

لیمو یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 09:06 https://lemonn.blogsky.com

مطمئنم همون تمرینها کلی خاطرات ناب و قشنگ داره. روزهایی که مشغول کاری که واقعا دوستش داشتین بودین.

عزیزمی چقدر خوب منو درک میکنی لیمو جونم ارهدقیقا روزهایی که مشغول به کاری بودم که عاشقش بودم چه تعبیر نابی

زری.. شنبه 23 دی 1402 ساعت 14:33 http://maneveshteh.blog.ir

دزیره جان چرا بین من و و فاصله نمیذاری؟ من و آتیلا

حق با شماست چشم
کی بورد و موس مشکل داره اگر حروف بهم میچسبن بعد که میخوام ادیت کنم یهو کل متن انتخاب میشه یکبار اینطوری کل یک پست دیلیت شد و من حوصله نکردم دوباره بنویسم واسه این دیگه خیلی مته به خشخاش نمیزارم عزیزم

زهره شنبه 23 دی 1402 ساعت 14:29 https://shahrivar03.blogsky.com/

عمداً اسم کار رو ننوشتید اینجا؟ فکر کنم همون سریالی میشه آخه که قبلاً ازش نوشته بودید! دیگه وقتی کم می نویسید مجبور میشیم از حافظۀ بلندمدت کمک بگیریم و آرشیوهای قدیمی تون که خونده بودیم

فدای شما بانو جان خیل یخیلی قبلها ازش نوشته بودم
سعی میکنم بیشتر بنویسم این مدت در محل کار خیلی اتفاقاتی افتاده که من فرصتی برای نوشتن نداشتم و من اصولا اول صبح ها مینویسم !!!!

ربولی حسن کور شنبه 23 دی 1402 ساعت 13:47 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
خواهشا نگین که این کار هم به هم خورد.

سلام
نه اونجوری بهم نخورد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.