خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

من و اتیلا 19

مرده متحرک رفتم سرتمرین  انقدر حال و روزم زار بود که مهتاب اومد پیشم و گفت امروز چته تو؟

گفتم هیچی 

گفت نه یه چیزیت هست مثل همیشه نیستی گفتم شاید اومد پیله کنه گفتم معذرت میخوام مهتاب جون دوست ندارم در موردش صحبت کنم  یک نگاه دنباله دار بم انداخت و رفت 

بعد از تمرین اقای رحمانیان اومد و پرسید چمه  اومدم بگم چیزیم نیست که اشکم دراومد  اقای رحمانیان خیلی صبور بهم گوش کرد و گفت درک میکنه که بهم توهین شده اما  همینه 

به مهتاب اشاره کرد و گفت کدوم  کار مهتاب رو بین سینماییاش دوستداری  گفتم اگر ناراحت نمیشین هیچکدوم توی تلویزیون تله تئاتر تله موش خیلی عالی بود و در تئاتر اصلا انگار یکی دیگه است

گفت همینه ظرفیت های بازیگری مهتاب فقط در تئاتر مشخص میشه  تلویزیون سینما  خیلی  قالب مناسبی براش نیست البته من نمیتونم بهش بگم !!!!به تو هم دارممیگم شاید پول اونا بهتر باشه که هست و شهرت و محبوبیت هم جذابیت خودشو داره ولی تئاتر یک چیز دیگه است و فضای کاری بهتر و بیشتری بهت میده و در ضمن قرار نیست با یک یدوبار نه شنیدن اینطوری زاری کنی حتی اگر با بیشعوری تموم باهات برخورد کنن در ضمن تو  سطحت بالاتر از کار اون کارگردان یا بازی اون پارتنر خاص بود 

گفتم ولی نقش اولا بود و مهم بود 

خیلی بی تفاوت گفت والله اگر جای امین بودم اصلا قبول نمیکردم بری با اون ادم خاص کار کنی حالا رفتی و متوجه شدی بهای کار کردن با ادمای در این سطح چیه 

هم درست میگفت هم نه  درسته که کارگردان مرحوم و اون فیلم چیزه خاصی نبودن و خودم هم اینو میدونستم اما تهیه کننده اش از اون تهیه کننده هایی بود که باعث پرتاب شدنت میشدن در واقع هر کسی توی اون دفتر قرار داد میبست یک شبه راه صد ساله رو طی کرده بود 

نظرات 7 + ارسال نظر
رضوان سه‌شنبه 12 دی 1402 ساعت 05:44 https://nachagh.blogsky.com/

دزیره !تو چقدر خوب میتونی بنویسی ناز شستت.ناز قلمت.گلبانو مامان دختر گلی نویسنده توانا.مهتاب درک کرد یه چیزت هست رفت به رحمانیان خبر داد ازت دلجویی کنه .رحمانیان حرف بود تا نگات کرد اشکات سرازیر شدند آخرش زیر زبونت را کشید و معلوم شد چه بر تو گران اومده برات با حوصله بازش کرد توضیح داد و مجاب شدی حظ کردم ازین ارتباط خوب.کاش یه روز رحمانیان را از نزدیک ببینم و حرفای خوب ازش بشنوم.

ممنونم عزیزم
فکر نکنم مهتاب کلا خیلی اهل این مدل مهربونیا نبود!!و اقا ی رحمانیان برعکس و من البته ارتباطم با اقای رحمانیان نزدیکتر بود یعنی با ایشون راحت تر بودم با مهتاب کلی رودربایستی داشتم و دارم البته

مبینا دوشنبه 11 دی 1402 ساعت 11:43

دزیره جون چقد دنیای سینما و بحث شهرت و .... ناعادلانه هست .چقد واست سخت بوده .
خیلی خوب می نویسی . اینقد نوشته هات کشش داره که چند بار در روز اینجا سر میزنم . شدیدا منتظر ادامه داستانم . فرانسه و .... .به به

فدات عزیزم لطف داری ممنونم که اینجا رو میخونی
بله بشدت ناعادلانه بشدت

یه مرد یکشنبه 10 دی 1402 ساعت 16:35 http://Whiteshadow.blogsky.com

شما الان هم فیلم بازی می کنید؟

خیر

زری.. شنبه 9 دی 1402 ساعت 21:23 https://maneveshteh.blog.ir

رحمانیان را دوست دارم، آدم حسابی هست.

بله بسیار دوست داشتنی و بسیار ادم حسابی

لیمو شنبه 9 دی 1402 ساعت 13:45 https://lemonn.blogsky.com/

هرچقدر هم الان اون فیلم فراموش شده باشه یا خاص نبوده بهرحال توی ذهن شما پررنگ بوده و حق داشتین. رفتارشون واقعا خوب نبود.
+ چقدر آقای رحمانیان منطقی و باحوصله صحبت کردن.

اره لیمو جون برای من در اول کار نقش اول خیلی مهم بود اره اقای رحمانیان خیلی صبور هستن کلا وخیلی ارام کننده مصاحبت با ایشون خیلی اموزنده بود و هست البته

زهره شنبه 9 دی 1402 ساعت 13:15 https://shahrivar03.blogsky.com/

چه جوری اینقدر روحشون رو وسعت میدند که به این راحتی به جایی احساس وابستگی کنند که فقط بهشون فرصت بیشتری برای گسترش استعدادهاشون میده و اینقدر راحت میتونند پول و شهرت رو اولویت های بعدی بدونند؟!؟ حسابی بهشون غبطه خوردم. خوش به حالشون...

خوب ایشون کلا حیطه کاریشون نویسندگی و تئاتر هست زهره جون و در فیلد خودشون یک استاد بنام هستن و شهرتشون در همون طیف خاص کم نیست و کلا علاقه ای به شهرت در سطح عام مردم ندارن

ربولی حسن کور شنبه 9 دی 1402 ساعت 12:54 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم.

سلام دکترجان
ممنون از لطفتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.