خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

من و اتیلا 12

سه شنبه صبح با بدبختی خودم رسوندم به تئاتر شهر سالن تمرینمون ،من ازپونک  میرفتم تا چهارراه ولیعصر بقیه تقریبا همون حول و حوش بودن و مسیرشون نزدیک بود  خودمو رسوندم تا ساعت 2 تمرین داشتیم  اینم بگم که مهتاب در کندن پوست من از هیچ کاری و لطفی فروگذار نکرد

 از 2 که از چهاراه ولیعصر راه افتادم حدود ساعت 5 عصر وقتی هوا داشت تاریک میشد رسیدم خونه  رسیدم لباسهامو هنوز عوض نکرده بودم دیدم روی تلفن خونه و پیغام گیر پیغام جدید هست 

پیغام گیر رو روشن کردم  صدای استاد جوان !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!-

 سلام خانم دزیره  من (نام و نام خانوادگی ) هستم (مثلا انگار من صداشو نمیشناسم !!)  شما دوهفته است کلاس من نیومدین  خواستم بپرسم کلاس من  مشکلی داره که دیگه دوست ندارین بیاین ؟!! یا خدای نکرده اتفاقی افتاده ؟ نگرانتون شدیم  البته عذرخواهی میکنم شماره ای ازتون نداشتم و از خانم منشی  شماره منزل رو گرفتم بازم ببخشید

من !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خوب اول که خیلی تعجب کردم  بعد پیش خودم گفتم وای چه ادم محترمی چقدر شاگرداش براش مهمن  چقدر اهمیت میده که یکی که تا اون موقع غیبت نداشته الان دوهفته نیومده طبیعتا خوشحال شدم 

نگاه کردم و با موبایلش زنگ زده بود  تلفنی که تازه خریده بودیم ای دی کالر رو نشون میداد  و البته این فناوری خیلی جدید بود اون موقع 

به هرحال زنگ زدم بهش با موبایلم ،و البته گفتم شماره موبایل منو  بچه ها داشتن  ارش ، دخترها مخصوصا دخترک جلف دلربای دئوست دخترتون !!! و تشکر کردم از حسن توجهش و گفتم دلیلش چی بوده و واقعا دلیل دیروز برف بوده و در خونه باز نمیشده  چون تقریبا اون نقطه از شمال غرب تهران تقریبا که نه تحقیقا  روی دامنه کوه هست  خندید گفت صدامون میکردین کمکتون پارو میکردیم و اشاره کرد که نمیخواسته شماره موبایلمو از بچه های کلاس بگیره   خلاصه که به شوخی و خنده رد شد  والبته تذکرجدی داد که دیگه غیبت نکنم  منم گفتم چشم حتما 

دوباره تا اخر هفته تمرین و امتحان و برنامه فشرده  تا اغاز هفته بعد که من صبح ها دیگه نمیرفتم و بعد از ظهر به کلاس اقا ی همت میرسیدم  در انتراکت کلاس یهو متوجه شدم جو تغییر کرده و همه یهویی میخوان با من دوست صمیمی باشن!!!!!! من کلا ادم دیر اشنایی هستم  خلاصه که متعجب  یکی از دخترهای کلاسمون اسمش پریسا بود  خیلی ادعاش میشد تئاتری هست و دوره اقای سمندریان هم گذرونده بود، که من بهش گفتم پس چرا اینجا هم اومده گفت میخواد تجربه کنه که در واقع این نبود و میخواست معاشرت کنه  اومد پیشم نشست و هی وای دزیره جون اینجور ی و وای دزیره جون اونجوری کل اخبار خاله زنکی کلاس در دوهفته گذشته بدستم رسید  و مهمترین اون این بود که بعد از گذشت دو سه هفته ظاهرن  رابطه استاد جوان با دخترک  دلربا ی جلف به بن بست رسیده و ظاهرن در اخرین مهمانی جداد جدا اومدن و استاد هم دخترک را در حدی تحویل نگرفته که دخترک با چشم گریان تا اخر  مهمانی اخر شب نشسته و از اینکه از خونه ارش رفته اون شب یا نه خبری در دست نبود!!!!!  دخترک دلربا ی جلف  رو یکی از معروفینی که کستینگ میکرد (فهرست بازیگرها میبست و میبنده هنوز )و به خانم بازی شهره افاق هست برا ی فیلم یک کارگردان معروف انتخاب کرد و همون هفته رفت برا ی فیلمبردار ی و خبر اینم در کلاس ترکید .

 به هر حال  اوضاعی بود از ارتباطاتی که  حاصل میشد و دوهفته نگذشته کات میشد و هر دو طرف ماجرا میرفتن سراغ تجربه و ادم بعدی !!!!اصن یه وضعی 


نظرات 5 + ارسال نظر
مهری سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 22:08

سلام دزیره جون چقدر قشنگ مینویسد و چه خوب شد که اصلا شروع کردن
حسابی لذت میبرم
فقط یک چیز خنده دار بگم من فکر کردم شهره افاق اسم و فامیل کسی هست البته تعجب کردم چون میدونم اسم نمیبرید معمولا

ممنونم عزیزم لطف دارین
در مورد دوم ایشون یک اقا ی میانسال هستن

زهره سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 14:30 https://shahrivar03.blogsky.com/

وای با پست قبلیتون داشتم فکر میکردم تئاتر شهر میرفتید یا جای دیگه! حداقل اسامی رو نمیگید موقعیتها رو بگید من خاطراتتون رو تو ابر و غبار تصور میکنم همش. موقعیت داشته باشه طراحی صحنه هم براشون انجام میشه بدم

واقعاً تعجب کرده بودید؟ از همون مهمونی که نوشتید باهاتون صحبت کرد مشکوک بود اوضاع! انتظارش رو نداشتید یعنی؟

عزیزم سعی میکنم اسامی رو نگم چون اون وقت شناسایی و لو رفتن وبلاگم احتمالش بالا میره
مورد دوم اره راست میگی همون موقع هم فهمیدم یجورایی مشکوکه ولی چون با دخترک اومده بود ظاهرن خیلیم خوشحال بودن فکر کردم بهتره مشکوک نباشم !!! اوضاع مشکوک رو در پست های بعدی تعریف میکنم عزیزم

لیمو سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 12:23 https://lemonn.blogsky.com/

باید یه برکینگ نیوز برای کلاستون برگزار میشد.

اره واقعا حق مطلب همین بوود بریکینگ نیوز اورین

یه مرد سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 11:26 http://Whiteshadow.blogsky.com

یه خورده بیشتر راجع به افراد توضیح بده بشناسیم

با احترام ترجیح میدم کسی کسی رو نشناسه

ربولی حسن کور سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 11:10 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
قبلا هم چنین شایعاتی را در مورد سینماگران شنیده بودم. و وقتی شما که از نزدیک باهاشون در ارتباط بودین چنین چیزهائی را تعریف میکنین میشه نتیجه گرفت که واقعا وجود داره.

اینا سینماگر نبودن اقا ی دکتر یه عده بچه خیالباف بودن که فکر میکردن راه بازیگر شدن اینه نمیگم د سینما یا تئاتر نیست ول یددیگه این شکلی هم نیست واقعا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.