خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

من و اتیلا11

از سه شنبه تا جمعه هر روز تمرین بودیم و ساعت تمرینو تغییر دادن که منم با توجه به دانشجو بودنم وکلاس بازیگری بتونم باشم  

شنبه کلاس های صبحمو نرفتم و مستقیم از سر تمرین رسیدم به کلاس اصغر همت بعدشم که اتیلا بود  تا رسیدم احساس کردم جو یجورایی سنگینه  یهو اقا ی همت گفتن افرین بهت تبریک میگیم رفتن  سرکار رحمانیان خیلی مهمه  کلاس ترکید نگو خبرش خیلی زودتر رسیده بود  نورچشمای اقای تارخ   همگی دماغشون بالا بود و توی قیافه بودن  حالا فهمیدم اون یکی کارگردان چرا گفته بود تا نهایی نشده حرفی نزن  تقریبا همه هم کلاسیا فکر میکردن من حقشونو خوردم  

بگذریم بعد از اتمام کلاس اتیلا  رفتم بهش گفتم

- اتیلا ممنونم که منو معرفی کردی 

- کی گفته من تورو معر فی کردم ؟!! من فقط گفتم بیان کارت و ببینن همین 

- حرفاتونو شنیدم  اون روز پشت صحنه 

- خوب؟ واقعا فکر میکنی من اگر نمیگفتم تو با استعدادی اونا نمیفهمیدن ؟ به هر حال غیر از استعدا بازیگری شانس هم خیلی مهمه دزیره جان  شانس باهات یار بوده 

- شانس اشنایی با یکی مثل اتیلا  اره واقعا هم که خوشبختیه  دیگه و خوش شانسی نیست 

- برو واسه من زبون نریز 

- زبون ریختن نیست میدونی که احساس واقعیه قلبمه 

- خوب در قلبت واقعا بدون که بازیگری و بازیگر خوبیم هستی  و نیازی نیست اینو از من یا کسی دیگری بشنوی یا بقیه تاییدت کنن 

 در حال بالا اومدن از پله های پلاتو اقا ی تارخ رو هم دیدم که رسما جواب سلام منو نداد و روشوکرد اونور و رفت متعجب برگشتم به اتیلا نگاه کردم خندید  گفت احتمالا ناراحته چرا زودتر بهش نگفتی و در جریان نبوده 

خلاصه که رفتارهای همه عجیب بوداجرا ی ما بزودی شروع میشد هوا سرد شده بود و یکشنبه شب برف سنگینی تهران اومد  تا بالای زانوهای من برف نشسته بود  صبح دوشنبه تمرین کنسل شد بدلیل برف شدید و ما اصلا در خونهامون باز نمیشد که بتونم بیام بیرون بنابراین به کلاس تحلیل نقش بعد از ظهر دوشنبه نرسیدم و برای هفته دوم نرفتم 

نظرات 8 + ارسال نظر
یه مرد سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 11:29 http://Whiteshadow.blogsky.com

من اون موقع دانشجوی امیرکبیر بودم. آره یادمه

چه جالب

زهره دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 18:16 https://shahrivar03.blogsky.com/

وای داستان داره به جاهای هیجان‌انگیز می‌رسه!

اون بخش آقای تارخ و خنده آقای پسیانی خیلی جالب بود. با شخصیت‌هایی که از بیرون به نظر می‌رسند نزدیکند پس. اصلا تعجب نکردم از جواب سلام ندادن آقای تارخ و توضیح توأم با لبخند آقای پسیانی....

آخی.... هر دو رفتند از پیشمون.... شاید الآن کنار هم دارند به همین روحیات همدیگه می‌خندند....
روحشون شاد باشه و در پناه رحمت خداوند

اره هردو رفتن احتمالا اونور دارن برنامه ریزی میکنن یک کاراجرا ببرن

ربولی حسن کور دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 15:18 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
حقیقتش برام سخته باور کنم افرادی مثل آقای پسیانی یا خانم نصیرپور و دیگران که از بزرگان هنر این مملکت هستند این قدر خاکی و متواضع بودند و هستند.
چند روز پیش فیلم سرخ پوست را دیدم و راستش تعجب کردم که چطور آقای پسیانی نقش به این کوچکی را بازی میکنند. شاید ربطی به بازی دخترشون در این فیلم داشت نمیدونم.

راستش دکتر جان اینجوریاهم نیست در واقع این نوعی ژست هست این بزرگان هیچکدام همدیگه رو قبول نداشتن البته منهای اقا یتارخ و انیلا که باهم رفیق واقع یبودن اما در مورد بازیگری همه مدعی بودن غیراز اتیلا ی عزیزم

لیمو دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 11:55 https://lemonn.blogsky.com

واقعا این حسادتا خیلی حس بدی به آدم میده انگار اشتباه کردی موفق شدی!

اره خیلی احساس بدی به ادم میدن دقیقا انگار باید بگی ببخشین که من موفق شدم

آتشی برنگ آسمان دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 11:08 https://atashibrangaseman.blogsky.com

در اوج خوشی،بخاطر قیافه بقیه ناراحت بودی ؟ یا استرس داشتی!؟ یا ک فکر میکردی ی سری دوست از دست میدی؟ یا هیچی؟؟

راستش تعجب کرده بودم چه دلیلی داره ین رفتارها چون هنوزم در این سن از موفقیت بقیه با تمام قلبم خوشحال میشم نمیدونستم اصلا چشونه

الهه دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 10:02

ممنون که دارین خاطرات اون دوران رو مینویسن...
دلم میخواد سریع برسیم به آخرش و بفهمم چی میشه که شما با این همه استعداد و علاقه دیگه ادامه ندادین.

ممنن از شما که میخونین
راستش خیلی دلی مینویسم و زندگی گاهی بازی های عجیبی داره

یه مرد دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 08:45 http://Whiteshadow.blogsky.com

راستی زندگی با بازیگرا به نظرم خیلی سخته.
نمی فهمی باهات خوبن یا دارن باهات خوب بودن رو بازی می کنند

نمی فهمی عاشقتن
یا دارن عاشقی رو بازی می کنند

خوب خدمتتون بگم کلا زندگی بازیگرها سخته چون تحت هر شرایطی باید در تمرین و اجرا یا فیلمبرداری حاضر بشن هر ساعتی که افیش بودن و مریضمو حال ندارمو یا حتی عزاداربودنم دلیلی برا ی غیبت نیست
ودر مورد دومی اتفاقا بازیگرها با حسشون زندگی میکنن و خود واقعیشون هستن و در زندگی شخصی نقاب ندارن حس واقیشون جاریه

یه مرد دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 08:44 http://Whiteshadow.blogsky.com

چه سالی اینهمه برف امد؟ یا خونه تون کجا بود؟

در شمال تهران سالهای 79-78

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.