خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

من و اتیلا 4

همان دوسه هفته اول فهمیدم اینجا بیشتر سالن مد هست و جایی برای پیدا کردن دوست دختر و پسرو پارتی های انچنانی  و بیشتر هدفش تجارت است تا اموزش و تربیت بازیگران جدید !!

از بین ان 40 نفر که در حال تبدیل شدن به 50-60 نفر بود فقط 3الی 4 نفر واقعا بدنیال اموختن و بازیگری به معنای واقعی کلمه بودن که منم یکی از اون 3-4 نفر بودم طبعا  بقیه بچه های زیبا خوشتیپ و دوستت داشتنی  بیشتر دنبال معاشرت باهم بودن و پیدا کردن پارتی  برای ورود به سینما یا حتی پول دادن و نقش خریدن !!! که اتفاتقا یکیشون در این راه موفق شد و الان یکی از چهره های موجود سینماست!!!!

بگذریم  بازیگر خوبی بودن با معلم بازیگری بودن دوتا موضوع کاملا متفاوت هست یعن یشما میتونین بازیگر فوقالعاده ای باشین و این دلیل نمیشه که معلم فوقالعاده ای هم در این زمینه باشین 

اقای تارخ در هر دو موضوع فوقالعاده بودن اما در اموزش بسیار سختگیر با کسانی که اومده بودن یاد بگیرن با اون قرو فریا مثله خودشون بود و اصلا جدیشون نمیگرفت ولی یک نقد جدی به ایشون وارد بود و اینکه ایشون بعضیا براشون خاص بودن که اتفاقا متوسط و زیر متوسط بودن و بسیار مورد توجهشون بودن و به شکل واضح واشکار و بی رو دربایستی تبعیض  قائل میشدن هر کارگردان یا دستیار کارگردانی میومد برای انتخاب بازیگر اون دو-سه نفر خاص اولین کسایی بودن که معرفی میشدن  و اگر مورد پسند واقع نمیشدن تازه نوبت بقیه هم میشد  

بگذریم ... اقای اصغر همت استاد بدن و بیان بودن و فی الواقع ایشون بینظیرن در این حوزه  اما ارتباطشون با ما خیلی سرد و بیروح بود  خیلی معلم و شاگردی مدل دبیرستان حتی 

اما اتیلا یک مدل دیگه ای بود انگار شمع وجودش همه جا رو روشن میکرد لبریز و سرریز بود از یاددادن و میگفت منم با شما دارم یاد میگیرم  و ارتباط باهاش یک مدلی از فرایند شاگرد و استادی بود که خیلی دلچسب و دلنشین و خاص بود 

خوب اتیلا هیچوقت مثل اقای تارخ چهره نبود  اقای تارخ در سربداران مرگ یزدگرد .و سریال ابوعلی سینا یک چهره شده بود یک سلبریتی زمان خودش که دخترها براش میمردن !!!! به همین دلیل استفاده از اون جذابیت هنوز هم براش ممکن بود البته بگم اقای تارخ کسی بود که دوربین خیلی دوستش داشت و تصویرش واقعا خیلی بهتر از خودش بود و البته بیان و صدای جادویی من هنوزم نمیدونم اون صدا چجوری از دهنش خارج میشد وقتی اصلا هنوز دهان کاملا باز نبود و اون طنین جادویی صدا و اون نگاه نافذ که خون را در رگ منجمد میکرد اون ان بازیگری و اتمسفر پیرامونش که فوقالعاده بود   روحش شاد 

 اتیلا اینجوری نبود اصلا  نه صدای عجیب غریبی نه چهره خیلی خاص و جذابی و نه حتی ان بازیگری  ولی یک اتمسفر بازیگری داشت که همه عین پروانه بدور شمع بهش جذب میشدیم خیلی ساده و راحت عینه اهن ربا با براده های اهن همه همه

  اون شوخ طبعی و کودکانه بودن حسش در همه موارد بود اصلا این مرد خاص ترین بازیگری بود که میشد دید

 رها... جاری ....با اون چشمهای کودکانه بازیگوش  فکر میکرد ی یک پسربچه 6 ساله هست در بدن یک مرد بزرگ که اتفاقا بازیگر هم هست 

 خیلی زود عیار همه بچه ها دستش اومد و برعکس اقا ی تارخ تبعیضی در کلاسش دیده نمیشد اگر کارت و اتودت اون روزخوب بود بی پرده میگفت و اگر گند زده بودی قهوه ای میشدی بی تعارف 

ادامه دارد ....


نظرات 3 + ارسال نظر
یه مرد سه‌شنبه 25 مهر 1402 ساعت 09:08 http://Whiteshadow.blogsky.com

آتیلا خیلی قشنگ بازی می کنم. فکر کنم اواخر دانشجویی من بود که فیلم‌های زیادی بازی کرد و هن نقش مثبت داشت و هم نقش منفی
هم مذهبی و هم بی دین
و لامصب همه نقش‌ها رو عالی بازی می کرد

بله واقعا در قالب نقش های متفاوت باور پذیر و عال یبود

طیبه پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 00:08

هم کلاسیم در دانشگاهم که اونم تمام سال های دانشجوییش رو کلاس های آزاد بازیگری امین تارخ شرکت کرد رو یکی دوسال بعد از فارغ التحصیلی مون که برای کاری به دانشکده مون مراجعه کرده بودم دیدم ،درباره آقای امین تارخ همین چیزا رو گفت که شما همین پست نوشتی
البته همکلاسی کرمانی من دیگه به کرمان برنگشت چون با یه دستیار کارگردان ازدواج کرد و در تهران ماندگار شد و خانواده اش از کرمان به تهران مهاجرت کردند
پستت رو که خوندم دقیقا یاد حرف های دوست و همکلاسیم افتادم که با وجود تلاش خیلی زیاد اما هرگز نتونست بازیگر بشه

اره خیلی این فضا سنگین وسخت بود طیبه جان

ربولی حسن کور چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 12:49 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
برای این پست کامنتم نمیاد
منتظر قسمت بعد هستم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.