دلم میخواد دوباره برم به خاطرات فکر میکنم به سنگفرش های خیابان های قدیمی به همون قسمت old Paris به کافه ها به پرسه زنی در خیابونا به چشم انداز سن
به پل های سن
به ایفل
به لوور و
به سیگار کشیدن بعد از نوشیدنی ها ی خنک یا قهوه های صبحگاهی به اپارتمان قدیمی طبقه چهارم و گربه جانی که قبل از من اونجا بود و بعدهم اونجا موند در واقع اون ساکن اپارتمان بود بقیه مستاجر بودیم به فراوان بوسه هایی که در خیابانها در همه ساعات شبانه روز شاهدش بودم و بنا به خودسانسوری موجود در تربیت و فرهنگمون چشممو ازشون میدزدیم تا بالاخره یکروز عادت کردم یک لبخند زدم و چشمکی زدم و رد شدم
انگار قرنها گذشته و بخشی ازمن اونجا جا مونده
دلم تنگه اون روزاست
پاریس از اونجا هاییه که بخشی از روح آدم رو گروگان نگه میداره و احساس میکنه که دوباره باید برگرده
امیدوارم تو هم بتونی دوباره سفری به پاریس داشته باشی و توی اون خیابونها را بری و توی کافی شاپهای کنار پیاده رو بشینی و قهوه بنوشی و رهگذرها رو تماشا کنی.
اره ترانه جون امیدوارم که بشه برم و با بخش گروگانم ملاقات کنم
چه توصیف زیبایی
ممنون