خوب سلام به همگی
خدمتتون بگم که سر مبارک از کمی تا قسمتی شلوغ شده و لذا در سه هفته گذشته فرصتی پیش نیامد در خدمت شما دوستان عزیز باشیم البته یک پست نوشتیم و در اواسط نوشتن یهو بلاگ اسکای قطع شد و هر چه نوشته بودیم پرید لذا اعصاب مبارک تبدیل به خاکشیر شد از پای لبتاپ بلند شده و فحش های +18 نثار اجدادشان اعم از اناث و ذکور شد اما باقی ماجرا
سه روز در هفته به کلاس زبان میرویم
سه هفته هست که پرنسس به مدرسه میرود
|ژان در حال گذراندن یک دوره تحلیل داده هست و لذا اغلب پای لب تاپ نشسته است و .....
از اول که به اینجا امدیم خیلی تعجب کردیم که چرااصلا کانادایی های اصل را نمیبینیم !!! باور کنید الان که سه ماه هست اینجاییم تعداد کانادایی الاصل هایی که همینطور در گذر و خیابان و اداره جات و مدرسه ها دیدیم به 20 نفر نرسیده چرا؟
چون این کشور توسط مهاجران تسخیر شده است از هر ده نفری که میبینید بدون اغراق 6 نفر هندی و چینی و بیشتر هندی ، 3 نفر فیلیپینی یا امریکای لاتین یا روس و اکراینی ، کره جنوبی و بقیه مربوط به بقیه ملت ها از جمله ایران هستند
خودشان کجایند؟؟؟؟
میگویند هر چه به طرف شمال بروی بیشترن ما که ندیدیم و البته تا حالا غیر از تورنتو فقط نیاگارا را دیدیم که فوق العاده است و یک پست ویژه این شهر زیبا و زنده خواهیم گذاشت
هم وطن های عزیز اینجا دو تیپند یا خیلی حمایت گر هستن که حداحفظشون کنه یا وقتی میبیننت طوری دماغشان را بالا میگیرن و رویشان را برمیگردونن که انگار خودشون در 150 سال پیش اومدن و کانادا را کشف و بعد تسخیر کردن!!!!
البته این موضوع مربوط به محیط های غیر کاری است بخصوص در سوپرهای ایرانی !!!!!!!!!!
بدانید و اگاه بشید در کامونیتی ایرانی اکثریت افراد در حال زدن زیراب هم هستن برعکس کامونیتی هندی ها اینجا یک هندی سر کار میرود و سوت میزند بقیه هم مایند و یهو کلا میبینی مثلا در یک فروشگاه بزرگ همه کارکنان هندی هستن البته که کارکنان هم هوای مدیرها و مسئول ها و خلاصه کسی که باعث معرفی شون شده دارن که بازهم متاسفانه این در مورداکثریت ایرانی ها صدق نمیکنه 0البته که همیشه استثنا هست و اون استثناها جواهرن جواهر ،گوهر گرانمایه که درود بر شرفشون )ضمن اینکه هندی ها کلاا انگلیسیشون از بقیه مهاجرها بعتره و دلیلشم اینه که در مدارسشون کلا انگلیسی میخونن
خلاصه که احساس شهروند درجه دو بودن بهت دست نمیده چون همه تقریبا مهاجرن
خوب یادم هست یکی از دوستان تئاتری یک خونه که نه اتاقی داشت که از بس کوچک بود و همه در هم میچپیدیم اسم خونش رو صندوق گذاشته بودیم!!!
خانه جدید ما یک اپارتمان 80 متری یک خوابه است در طبقه هفتم یک برج 11 طبقه اینجا عینه یک دهکده ساحلی خیلی خیلی بزرگ است مثلا مثل خزر شهر خانه ها یا ویلایی هستن بدون دیوار عموما با پرچین اکثرا شبیه خونه هایی که ما در بچگی نقاشی میکردیم خصوصا خانه های قدیمی با دوپنجره در دوطرف یک در و سقف شیروانی!!! یا برج های بلند بالا هستن عمدتا در داون تاون یا دیگر جاها جنگل های انبوه شهری به شکل طبیعی اینجا و انجا و در همه شهر دیده میشه درواقع یکیش همین کنار ساختمان ماست که بی شباهت به جنگل کنار هاگوارتز نیست درختهای صنوبر و سرو نقره ای و افرا و .... خیل ی خیلی بلند و سربه فلک کشیده که ما اینجا در طبقه هفتم تقربیا همسطحشان هستیم یعنی نوکشان به طبقه هشتم میرسد حتی
صدای باد در بینشان میپیچد
اتاق خواب به پرنسس تعلق دارد من و زان هم روی یک کاناپه تختخوابشو در سالن میخوابیم
این خانه سرشار از نور هست و 4 پنجره قدی داره خوب حتما میدونین که پنجره قدی چقدر حال همایون ی را خوب میکنه به هر حال روی کاناپه دراز میکشیم و به اسمان نگاه میکنیم اسمان اینجا بدون الودگی و در روزهایی که عینه دوش باران نمیاد بسیارابی با ابرهای قلنبه سفید است نگاه کردن به اسمان هم حالمان را خوب میکند
خوب خدایا جان جا دارد از همه لنگ و لگد انداختنهایم عذرخواهی کنم فی الواقع اند رفاقتی همه چیز را خودت میچینی و همه چیز و همه چیز دوست دارم بغلت کنم و عمیقا بگویم خدایا جانم عاشقتم و ممنون که هستی بهترینی بهترین
پ . ن. گولو جان چرا رمزی؟ و چرا رمزت را نمیدی بهمون قربان ؟ الان تکلیف همایونی چیه واقعا
خوب نمیدونم گفتم یا نه که دیگر یک همایونی بلوند نیستیم درواقع یک هفته قبل از کوچ احساس کردیم نیاز به نیو فیس داریم لذا گیسوهای بلوند و بلند همایونی تبدیل به موهای مدل باب قهوه ای شکلانتی- فندقی شد اوایل با اینتغییر خیلی خوشحال بودیم مخصوصا که بازخورد بسیار مثبتی از خانواده و دوستان داشتیم اما مثلا عروس جان بعد از حدود دوسه ساعت که خانه شان بودیم گفت شما موهات بلندتر بود!!!!!! انگار بلوند هم بودی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!یعنی ترکیدم از خنده گفتم اره اینطور میگن
القصه که دیروز فیلمی دیدیم خانم موهای بلوند و بلندش رو یک طرفه بافته بود مدل مورد علاقه ما خلاصه دلمان بعد از حدود دوماه و نیم تنگ شد برای موهای همایونی
!!!به ژان گفتیم خندید و گفت دیدی گفتم بعدش گفتم اما اینطوری سرحال تر و فرش تر بنظر میام مگه نه؟ ژان هم گفت خیلی فرقی نمیکنه اگر به خودت نرسی!!!!!اوایلش موهاتو درست میکردی اما حالا دوباره میبندی پشت سرت خوب چه فرقی میکنه !!!!!
لبخندی زدیم و در حالی که سعی کردیم به روی خودمان نیاوریم گفتیم گیس مبارک بلند شده و حالتش مثل قبل نیست البته
یعنی متهم شدیمم به خودمان نرسیدن تا حالا ژان همچین اظهار نظرهایی نکرده بود :((((((
در این دوماه و نیم که اینجاییم موج های سینوسی استرس را پشت سر گذاشتیم طوری که 4 بار تا حالا پریود شدیم روی صورت مبارک سه جای زخم شبیه جوش ظاهر شد که بعد خودبخود و بی اینکه فشارش داده باشیم زخم شد و رویه بست به دکتر همایونی خبر دادیم و گفت خیلی شبیه ابله مرغان یا همان زونا هست و گفت فعلا کرم ترمیم کننده بزنیم که جایش نماند
همینطور دلمان خواست غر بزنیم اینجا هیچ دوستی نداریم دلمان گعده دوستانه میخواهد دلمان یک سیگار ارام میخواهد دلمان دوستانمان را میخواهد اینجا ازمون زبان دادیم و خیلی همه شگفت زده شدن که به به اما هنوز در فهم لهجه بسیار بدشان مشکل داریم یعنی در واقع عمده ترین مشکلمان لیسنینگ هست ازمون زبانشان شبیه به ایلتس بود و درک مطلب اخری بقدری سخت بود که اصلا تعجب میکرد ی که ایا اصلا انگلیسی نوشته شده ؟
دیگه اینکه اتش جانم و پریساعزیز ممنون از کامنت پر مهرتان بدلیل اسامی اشخاص از تاییدشان معذورم
دیشب خیل ی خیلی اتفاقی مستندی دیدم با عنوان بالا از زندگی داریوش فرهنگ داریوش فرهنگ یکی از بازیگران مورد علاقه ماست جدا از جذابیت مردانه اش کارهایی نظیر سلطان و شبان یا طلسم بنظرم حتی تاحالا بینظیر هستن
با مهدی هاشمی نشسته بودن و از جوانیشون میگفتن یادم اومد که
امین تارخ رفته
همینطور احمد اقالو و پرویز پور حسینی و آتیلا .......اخ..... اتیلا ....... اخ
همینطور دکتر کوثر که استاد بیبدیل بازیگری بود و من افتخار حضور در یک روز در کلاس ایشونو داشتم
چه جواهرهایی رفتن
چقدر باورش سخته
چقدر دلم برای احمد اقالو هم تنگ شد یهو حجم دلتنگی اومد و نشست روی قلبم
از کلاه پهلوی گفت و یادم اومد اون مردک چجوری منو رد کرد برای این سریال با وجود اینکه کارگردان منو انتخاب کرده بود هنوز یادم میفته میخوام خرخره خودش و اون بچه هاش، که فکر میکنن اسمون باز شده این دوتا افتادن و الان خودشونو در حد نیکول کیدمن میبینن ، بجووم
سلام و صد سلام به همه دوستان عزیز
صدای مارا از اندرونی جدید همایونی می شنوید هم اینک حدود ده روزی است که مستقر شدیم و در اندرونی جدید مشغول به زندگی هستیم هیجانات زیادی را روزانه از سر میگذرانیم از احوالات میهن عزیز البته ، راستش دائم از این عفریت جنگ که حول کشورمان میچرخد نگرانیم
اما اینجا هم یک هفته خیلی گرم را گذراند و بعدش باران نجاتمان داد علی رغم اینکه اینجا کسی حجاب را رعایت نمیکند مگر واقعا معتقد باشد !!!
به هر حال همانطور که جمع کردن یک خانه 15 ساله با سابقه زندگی مجردی چندین و چند ساله هم ما و هم ژان سخت بود پهن کردن خانه در کشور جدید سخت و حتی سخت تر است
ما عاشق سبک نئوکلاسیک و نیمه ویکتوریایی اندرونی قبلی بودیم و وقتی همایونی میگوید سبک ویکتوریایی منظور ویکتوریایی واقعی است نه این بنجل منجول های فیک
به همان نسبت ژان عاشق خانه های مینیمال مدرن است خلاصه که در این ینگه دنیا چاره ای جز سبک مینیمال نداریم با توجه به ارزش پول میهن !!!!به هر حال
خانه را تقریبا چیده ایم و مشغول رتق و فتق امور اداری هستیم
یک مقدار که بیشتر جا افتادیم و یک قرمه سبزی درست و حسابی مامان پز شدیم به ادامه خاطرات برخواهیم گشت باور کنین روزانه دوسه پست به فکرمان میرسد و در همان ذهنان حتی مینویسیم چه کنیم که زمان نداریم حتما این پست های ذهنی را تا جایی که یادمان نرود اپلود خواهیم کرد
پ. ن. دکتر جان امیدوارم سومی همانی باشد که منتظریم به حق همین وقت عزیز و دل شکسته همایونی از رفیق نارفیق سی ساله اش ان شالله !!!!