راستش هر وقت هر جا میرفتم ولو برا ی یک هفته با کوه عظیم دلتنگی افسوس و مقایسه مواجه بودم همه جا حتی فرانسه که مثل خونه ام شده بود ولی الان حدود چهار ماه است که اینجام بدون هیچ احساسی از نوع دلتنگی خیلی عجیبه
انگار روال کندن من از میهن عزیز و کلیه دلبستگی هام اونجا خیلی عمیق و ریشه ای بوده نمیدونم
هنوز پست قبلی رو کامل ننوشته بودم که خبر یکی دیگه !!اومد
یکی از همکلاسی هامون خانمی هست از لبنان الان سه هفته است نگرانی از چشماش میریزه
من یک حالیم انگار در یک فضای خلا در اتمسفر شناورم و از اونجا به خودم و بقیه نگاه میکنم
هوا اینجا دوباره خیلی حوب شده و درختها روز به روز قشنگتر و رنگارنگترن اسمان قشنگ با کومولوس های تپلی سفید
نمیتونم عکس اپلود کنم چون اسم اس تایید برای خط ایرانم میره
و بجای نگرانی برای حمله یا عدم حمله بنظرم نگرانی عمیق تری هست اونم در مورد جزایری که فعلا ایرانیه و امیدوارم ایرانی بمونه اما این خوش و بش های عاشقانه شیخ با روسیه و چین و الانم اتحادیه اروپا نشانه های خوبی نیست اصلا و ابدا
اینجا درختان لباس قرمز و نارنجی و زرد پوشیدن
مناظر فوقالعاده ای در خیابان دیده میشه همینطور سرمای فوقالعاده تر یعنی دما 5-6 درجه احساسش 2 درجه و بادی که خون رو در رگها منجمد میکنه
اما اسمون به شدت زیباست و هر وقت به اسمان نگاه میکنم بیشتر متوجه میشم که اصلا اسمان همه جا یک رنگ نیست
یک ی از دوستای پرنسس مهاجری از اکراین هست ادل مامانش گفت چطوری بچه را بغل کرده و از زیر موشک و بمب از اکراین زده بیرون یک مادر تنها هزاران کیلومتر اونورتر از کشورش صورتش قشنگه و موهاش خیلی قشنگتر بزحمت شاید بیست و هفت هشت ساله باشه منو دلداری میده که سال اول سخته و بعدش بهتر میشه لبخند میزنم و میگم امیدوارم
پرنسس جدیدا به ما تیکه میندازه هم به من هم به ژان که پاشین برین سر کار !!!!
ژان براش سوال بود این بچه این حرفا رو از کجا یاد میگیره خندیدم گفتم از خود ما میشنوه هفت سالشه ولی هم باهوشه و هم تحلیل داره اندازه خودش خلاصه که
گفت بهتره من و ژان دست از استراحت برداریم و بریم سراغ کار درست و درمون !!!!!!!!!!!
ژان هم بهش گفت ما داریم زبان میخونیم و بیکار نیستیم پرنسس هم گفت بنظرم تلاشتون کافی نیست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!و من از شدت خنده در حال پاره شدن بودم و بزور خودمو جمع کردم تا از زان دفاع کنم که نزدیک بود گریه اش بگیره بله دهه نودی ها
البته پیرمرد هم داریم ولی بیشتر بانوان سالمند هستن و بله درست حدس زدین کلاس زبانی که همایونی میرود پر است از بانوان و اقایان سالمندحدود 70 درصد کلاس !!! اکثریت قریب به اتفاق ایرانی و دو نفر چینی سه نفر کره ای ، یک نفر مکزیکی ، یک نفر اوکراینی ، یک نفر از سریلانکا، سه نفر از اذربایجان یک نفر از لبنان
کلاس حدود سی نفر که حدود بیست نفر ایرانی و عمده ایرانی ها میانسال و یا سالمند هستن +دو همکلاسی چینییمان حدود 70 به بالا
اما اشتباه نکنین دوستان چینیمان خیلی هم خوب درس میخوانند و منهای لهجه افتضاحشان انگلیسیشان خوب است
دوتا از خانمای سن بالای کلاس هم خیلی خوبن هر دو بالای هفتاد و ژان خیلی تحسینشون میکنه بعضی از ایرانی های میانسال هم که انقدر تفننی میان و انقدر حرف میزنن که فقط مزاحم بقیه هستن و 5 ساله همین لول و همین کلاس میان !!!!
به هر حال امروز تیچر عزیزیمان که اهل اکشور اذربایجان هست و بیست سال در اینجا تدریس میکند من و ژان رااز هم جدا کرد و با دن (خانم چینی ) من هم گروه شدم و ژان با اقای چانگ همسرشون همگروه شد برای امتحانمان که در مورد small talk بود امتجانمان خوب شد
امروز هم سرد هست و هم خیلی باد میاد ما هنوز به هوای اینجا عادت نکردیم و یک توروحتی هم به هوای اینجا حواله میدیهم هر از گاهی البته
خدارو شکر انگار که اکسپکتو پاترونوم ما کار ساز بود و فعلا خبری نشد
خدایا جانم کشورمان و همه عزیزانمان را به خودت میسپاریم مواظبشان باش
امروز ان روزی است که فردایش تغییرات بزرگی را برای مردم خاورمیانه موجب شد
فردای امروز ما امتحان زبان داریم حوصله درس و مشق هم نداریم
اصلا دلمان خواست امروز روی کاناپه شیک مینیمالمان زیر پتوی کرکی نرمالو فقط چرت بزنیم
یک روزهایی مثل امروز بسی غرغروییم و مثال شیر ماده اماده غریدنیم
عصبانی نیستیم ها فقط دلمان غریدن میخواهد
اخ اسمان بسته شد
وای اسمان باز شد
ای لعنت به جد و ابادتان اعصابما خورد و خاکشیر شد
پ.ن . مثلا میخواستیم این پست را به نیاگارا اختصاص دهیم که اصلا حس و حالش نبود
پ.ن2. حدود 48 کیلو بار برادر برایمان فرستاد که شامل لباس های گرم من و زان بود و یک ی دوجفت کفش زمستانی برخی عروسکهای پرنسس زودپز عزیز مطبخ همایونی دو کفگیر دو تراول ماگ موگاپات قرمز جینگولیمان و صد البته چوب دامبلدورمان که شد 23ملیون و نیم +192 دلار که اینجا ازما گرفتن هرچی هم گفتیم اقا اینا هیچکدوم نو نیست در کتشان نرفت ابله ها
پ.ن3. اکسسسسسسسسسسسپکتو پاااااااااااااترووووووووووووووووووووونوم
مارک تواین: من ارزوی مرگ کسی را نمیکنم اما ازخواندن برخی اگهی های تحریم لذت میبرم
منم هم همینطور مخصوصا که طرف مفتخوری بیش نباشد
در دو روز گذشته بشدت استرس داشتم چرا؟ چون از سه سالگیم با مفهوم واقعی و زشت جنگ اشنا هستم و بدترین اتفاقی که برای هر کشوری میفتد قطعا جنگ هست اما هر انچه که میخواهیم در زندگی بهایی دارد و در مورد یک کشور وقتی حداقل 51 درصد از جامعه حاضر به پرداخت بهای ان شدند اتفاق خواهد افتاد بنابراین اتفاقی نیست که مردم یک کشور ازادی و راحتی را تجربه میکنن و یک کشور دیگر برعکس هیچ کمکی هم بدون چشمداشت از بیرون نخواهد بود
امیدوارم جنگی در نگیرد
میخواستم از ویو اینجا و عکس درختهای برافراشته تا طبقه هفتم و هشتم برایتان عکس بگذارم که دل و دماغش نیست
دکتر جان منتظر چهارمی هستیم و امیدوارم واقعا به خواسته دلمان برسیم ایندفعه :)