5 شنبه گذشته جشن کریسمس کلاس زبان بود و با تهدید تیچر داگلاس همه مجبور به شرکت در جشن و اوردن یک غذای سنتی کشورمان بودیم
کلاس جدیدمان هم ایرانی زیاد است اللبته نه مثل قبلی یک سه چهار نفر خانمهای میانسال و مسن قدیمی که روز اول یکی از این خانمهای مسن منو از جایی که نشسته بودم بلند کرد و گفت صندلی منه !!بقیه هم میهن های نسبتا جوان جدید الورود که البته ما از همه جدید تریم !! دوسه تا خانم و اقای مسن کره ای یکیشون 90 ساله شه دو سه تا کره ای جوان شبیه این شخصیتهای انیمه زاپنی هستن انقدر بامزه ان هم خودشون هم حرف زدنشون بقیه روسی اکراینی گرجستانی
با یک خانم هم میهن که یکسال میشه اومده دوست شدم تقریبا هم سنیم
لیدی کاترین همون خانمی که منو از صندلی بلند کرد در حدود 60 سالگی شر و شیطون و صدای فوقالعاده ای داره خیلیم زیبا میرقصه
ملکه سیمین که حدود 70 یا بیشتر رو داره و از زیبایی و شیک پوشی عینه ملکه ثریاست
فاطمه جون که اونم یک خانم خیلی کدبانو وشیک هست همسنای لیدی کاترین و مهربونتر البتهو معصومه جون که همسن فاطمه جونه اونم مثل من توی این کلاس جدیده و خیلی خانم و مهربونه
و فرح که بنظرم شبیه ادم فروشای ارازشه است !!
خلاصه که همه با یک خوراک از کشورمون رفتیم و همایونی -فخر میهن عزیز- یک دیگ اش رشته فرد اعلا بردیم و بدینسان پرچم میهن عزیز را به اهتزاز دراوردیم بله همه از دوستان کره ای تا روسی و البته همه هم کلاس های هم میهن خوردن و به به و چه چه کردن و تازه یکی از خانم های روس گفت ارزو میکرده یکی از ایرانی ها از این سوپ ایرانی بیاره !! و یکی از خانم های کره ای گفت اگر ممکنه باخودش ببره خونه اگر موند
و البته که به شوخی به تیچرمان گفتیم گرچه ما همایونی هستیم و بروبیایی برای خودمان داریم ولی برای همین یک روز شما" کینگ داگ د فرست باش" یعنی این مرد 60 ساله مثل بچه ها ذوق کرد !!!! خوب ما هم که یک همایونی بخشنده گفتیم بزار خوش باشه
دیگه این که تراپیست همایونی فرمودن با خودمان دوست باشیم و این یک هفته فقط کمی یک کمی به خودمان سخت نگیریم و مثل یک خواهر در کنار خودمان باشیم راستش ما دوست خوبی هستیم حامی مهربان سنگ صبور و.... اما برای خودمان نه نسبت به خودمان بسیار سخت گیریم خیلی هم سخت گیر عینه نامادری سیندرلا حتی !
لذا تراپیست جوانمان از ما قول گرفته این هفته با خودمان مهربان باشیم و خودمان را به باد انتقاد نگیریم و هر وقت یادمان امد فقط بگیم یک ذره فقط همین هفته مهربانتر خلاصه که داریم سعی میکنیم
ژان یکی از این برنامه های مزخرف سینمای خانگی را میبیند که منم ناچارم ببینم یکی از این بازیگرها فرمودن ما بدلیل ارتباط خانوداگیمون با پارتی بازی وارد سینما نشدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا شاید راحتتر از بقیه وارد شده باشیم(بقیه تکذیب میکنن که نه بابا ورودتون هم سخت بوده جون عمه اتون ) ولی موندن در سینما راحت نیست و اینو کسی میگه که کلا در چند فیلم خاله جونش بازی کرده و در فیلم خاله جونش موندنی بوده (البته اگر نخوام بیانصاف باشم باید بگم فکر کنم یک فیلم هم که فیلم خاله جونش نبوده داره ) انقدر حرص خوردم که نگو فقط خدا میدونه و خودتون که همه چندتا خانواده چطور همه سینما روومیگردونن و نسل جدید بازیگرها تقریبا 80درصد شایدم بالاتر بچه های افراد ی هستن که مادر یا پدرشون در تئاتر و سینما و تلویزیون مشغول بودن لزوما هم معروف ممکنه نبوده باشن (پدرو مادر خواهر برادرها منظورمه )ولی اینا به واسطه خانواده اومدن اگر بهتون بگم چه کسایی برق از سرتون خواهد پرید !!!به هر حال مثل دوبلورها که یک زمانی بروبیایی داشتن و هیچ کس هم در جمعشون راه نمیدادن الان تقریبا اینطوریه
سه تا از هم دوره ای های من به واسطه خانواده وارد کار شدن یکی برادرش کارگردان بود ایشون الان یک سلبریتی هست یکی خواهرش دستیار کارگردانی بود که باعث کار اولش بود و یک خانم که پدرش فیلمبردار بود و اونم الان یکی از خانم های سلبریتی هست چندتا دیگشون هم معروف شدن که دوتا از اقایان با پول دادن و یک خانم هم همونی بود که به هیچ دستیار کارگردان و کارگردان و بازیگردانی نه نمیگفت و با شوهر اون زمان "ش" هم بله که داستانشو قبلا گفتم !!!
خلاصه که حرص خوردم انقدر که شب خواب پریشان دیدم
خواب مهتاب ودیدم در سالن رودکی بودیم و فکر کنم جشنواره ای مثل فجر بود و مهتاب جایزه برده بود با چادر مشکی اومد و داشت ژست میگرفت که ازش عکس بگیرن عصبانی همش داد میزدم ریا کار تو که چادری نیستی ریا کار با عصبانیت از پله ها اومدم پایین اومدم بیرون تالار که رفتم یک جای دیگه در حال فیلم برداری بودیم من منتظر ورود به صحنه بودم کچل انگار دستیار بود اومد بهم گفت اماده ای نوبت توئه بازم عصبانی بودم نمیدونم چرا و خلاصه همینطور با عصبانیت شبم صبح شد
و خدا میدونه این زخم هایی که در دوران بازیگری به روحم خورد چقدر عمیقه که هنوز بعد از این همه سال اینطوری اذیتم میکنه
پرنسس یک اجرای موزیکال کریسمسی داشت که خیلی بامزه بود و همه پدرو مادرها هم اومده بودن ببینن بعدش اومد نظر منو پرسید گفتم خیلی عالی و بینظیر بودی و اجرات درخشان بود
لبخندی زد و گفت ممنونم مامانی میدونی این حرفا که باید بگیم
من: دیالوگ
پرنسس :اره دیالوگ ، دیالوگ حفظ کردن سخته
گفتم اره میدونم مامان
پرنسس:مامان برای توهم سخت بود ؟
تا اومدم جواب بدم
پرسید چون دیالوگ حفظ کردن برات سخت بود بازیگری رو کنار گذاشتی؟
من:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شوکه و مبهوت بهش نگاه کردم :نه مامان
پرنسس:پس بخاطر چی الان دیگه بازیگر نیستی؟
من:چون یک سری اتفاقای بد برام افتاد یطوری شد که اون اتفاقای یکه منتظرش بودم نشد و... سکوت کردم و به زحمت بغضم رو جمع کردم و این زخم که هنوز تازه است انگار هیچوقت خوب نمیشه :((((((
پ.ن.
خرید های شب یلدایمان را هفته قبلش انجام دادیم همه به غیر از هندوانه که خواهر ژان گفت یک فروشگاه دیگه هندوانه هایش بهتر است راستش هر سال ما سفره شب یلدا میچینیم امسال هم گفتم بچینم و به خواهر ژان هم بگم بیان پایین پیش ما که خواهرژان گفت نه شما بیاین من گفتم من خریدامو کردم و فقط یک هندونه مونده و شما هم سر کار هستین خسته هستین ولی خوب قبول نکرد
شب قبل از یلدا خواهر زاده ژان که در یکی از جزایر وابسته به امریکا پزشکی میخواند و ترم اول است پروازش رو جلو انداخت وخیلی سورپرایزی اومد خلاصه که جمع خانوادگی جمع شد از طرفی ما برای همکلاس ی هایمان اش برده بودیم لذا برای ژان و خانواده هم اش دیگری پختیم و با خودمان بردیم همگی هم طبق سنت هر ساله قرمز پوشیدیم و اراسته رفتیم خواهر ژان فکر کنم انتظار یک مهمانی رسمی رانداشت ولی خیلی سریع همه اپدیت شدن لباس ها و میک اپ ها مناسب شد جتی جناب هاپوی خواهر زاده ژان هم تیشرت قرمزش را پوشید!!!سفره هم تقریبا چیده شد البته هندوانه نبود ولی انار خوشمزه ای بود و فال حافظی و اجیلی و... خلاصه جای همگی سبز با اهنگ های یلدایی اساسی حرکات موزون از خودمان در کردیم صبحش هم با ماه مان قبله عالم و پدرو مادر ژان ویدئو کال کردیم و البته که هر دو تنها بودن و ماه مان هم که علی رغم تنهاییشان سفره بسیار زیبایی چیده بود دلم برایش پر کشید و برای تنهاییشان اتش گرفت
خصوصی:
سلام عزیزم.زمستونتون پرخیر و برکت
می خونمتون اما چون حال خوبی ندارم امسال دستم به نوشتن نمیره
حتی به کامنت
اما مطمئن باشید از خوندنتون غافل نیستم
درضمن ناهید خانم در کامنت ها چه قشنگ به گلشیفته فراهانی و نرگس محمدی اشاره
کرد.
البته من گلشیفته رو دوست دارم.خیلی زحمت می کشه به نظرم وحرفا رو هم به جون خرید و می خره.خب پارتیش باباش بود،مامانش بود،آبحیش بود ولی خودشم خوب بود
من شام ایرانی رو دیدم اون قسمتش ،من چون شهرستانی ام نگاه می کنم ببینم تهرانی ها چی می پوشن،چطور می چینند،آشپزیشون و اینا ولی منم می دونستم چطور وارد شدند و موقع پخش کلی مسخره شون کردم و خندیدم
منظور من گل شیفته نبود و البته اونم بدلیل خانواده وارد سینما شد و رشته اصلیش اصلا موسیقی بود
حقیقتا من این همه کامنتها رو هم گشتم که اونجا بفهمم به کدوم برنامه اشاره داشتین، ولی پیدا نکردم. حس فضولی خیلی زیاد شده

آش هم نوش جان شما و همگیتون.
فدات عزیزم
سلام
شما دعوت شدین به کانال تلگرام آکتاداس
آیدی Aktadas
سلام و ممنون
سلام همیشه از خوندن نوشته هاتون لذت میبرم ولی خاموش هستم این بار نتونستم ساکت باشم اون برنامه رو منم دیدم و خیلی خیلی حرص خوردم پررو حالا که با پارتی خاله جان اومدی تو سینما حداقل از ماندگاری حرف نزن و چقدر هم حرفها و حرکات معمولیش مصنوعی بود کلا خیلی رو مخ بود
خوش اومدی عزیزم ممنون که کامنت گذاشتی
ب رو چی فرض کردن اخه
میبینی توروخدا واقعا مخاط
سلام دزیره جون. منم سوال آقای دکتر رو داشتم


آش رشته گویا خوب با مذاق همه سازگار بوده. ممنون که پرچم روبه اهتزاز درآوردین، الحق که همایونی هستی.
+ دلم خون شد برای مکالمه تون با پرنسس. :((
خواهش میکنم عزیزم اره خیلی دوست داشتن
سلام سلام با همین یه جمله که گفتین مامانتون یه میز خوشگل چیدن خواستم بهتون اطمینان بدم که دوری از شما و تنهایی شاید واسشون سخت باشه ولی باهاش کنار میان و بلدن چطور خودشونو مشغول کنن چون منم اینطوریم تنها هم باشم باز تزئین و چیدن میز و .. باعث می شه روحیه مو حفظ کنم ولی مامانم اصلا اینطور نیست و هیچ چیزی جز اینکه بچه هاش دور و برش باشن حالشو خوب نمی کنه
امیدوارم همینطور باشه
اون هنر پیشه ای که به هیچ کس نه نمی گفت برای گرفتن نقش یعنی زمانی هم که متاهل بود همین رفتار را داشت
خیر اقای همسرش رو با توجه به موقعیت انتخاب کرده بود و بالاخره هم نقش اول در کار همسرش دیده شد و به محضی که دیده شد جدایی و ادامه ماجرا
دزیره عزیز
امیدوارم هر روز اتفاقات بهتری برات بیافته و این مهاجرت کمک کنه حال دلت خوب بشه و مهارتها و آرزوهایی که سالها تو صندوقچه نگه داشتی بالاجبار، فرصت رخ نمایی پیدا کنند
ممنونم صبا جونم
اوفففف یعنی متنفرم ازش، دقیقا دیگه شاهد استعداهای نو ظهور و جذاب نیستیم انقدر که همه فامیلا، خیلی جالب همون اقایی که شمارو گفت شبیه معلمهایی نذاشت بازی کنی، از رپی عکس توی البوم بازیگر انتخاب میکرده مثل گ. ف. الانم خانم ن. م به واسطه همسرش که احتمالا مافیای جدید سینماست تو فیلم مسعود کیمیایی بازی میکنه
دقیقا عزیزم دقیقا ن .م. رو ن.م
اومدیا
سلام ، به به آش رشته ، چه انتخاب جذابی. از کار اون خانم کاترین خوشم نیومد کودک درونش اومده بیرون فکر کنم:/

اون برنامه تلویزیونی رو دیدم ، بابا این بنده خدا بیانش مشکل داره اگه پارتی نداشت مگه میتونست بمونه ، عین آقازاده هان قبول ندارن که با پارتی پای کارن فکر میکنند ژن خوب دارند.
امیدوارم موفق باشید ، شاید اونجایی که الان هستید یه بار دیگه فرصت کنید برید دنبال علاقه اتون .
سلام جای شما سبز
نه اتفاقا خیلی جدی بود
شنیدین میگن ری.... دیگه همش نزن اینا مصداقشن!! (ببخشینا در مثل مناقشه نیست)
امیدوارم بتونم راهمو اینجا پیدا کنم ممنون از انرژی مثبتتون
مریخ هم بریم ارازشه اونجاهستند
شما مطب دکترهم بری وقتی منشی آشناباشه زودتروشایدبودن نوبت ویزیت بشی.بعدخانوم میگه بخاطرخانوادمون نیست ..
نمیدونم مردموچی فرض کردن!
امیدوارم هیچ هم وطنی مجبوربه مهاجرت ودوری ازعزیزانش نشه
به امیدروزی که همه برگردن به کشورعزیزمون وایران آبادوسربلند بشه
والله گل گفتی تا مریخم دنبالمون میان



اره چرت و پرت میگن یکی نیست بزنه توی دهنشون بگه انقدر به شعور مخاطب توهین نکنین
امیدوارم عزیزم امیدوارم
سلام
خوشحالم که بهتون خوش گذشته
این خانمهای ایرانی چرا اسماشون اصلا شبیه رفتارشون نیست؟
سلام از ماست دکتر جان

والله نمیدونم چی بگم