خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

اژدها وارد میشود

بله الان یک عدد دزیره قرمز شده و اخمو ودر حال بیرون امدن دود از گوش و بقیه عضا و جوارح دارای خروجی  !!!داره براتون مینویسه  و کاملا درست حدس زدین بله ماجرا به برادری و عروس جان برمیگرده  مینویسمش شاید یکم خنک شدم 

چهارشنبه قبل برادری زنگ زد که 5 شنبه خونه ای گفتم بله چطور ؟ گفت قراره بیان و برامون ایفون تصویری رنگی نصب کنن و من ماموریتم و عروس هم همرام میاد اگر خونه ای زحمت بکش بیا بالای سر  اوسا نصاب گفتم اوکی 

خلاصه 5 شنبه شدو اوسا نصاب اومد و منم رفتم  همین که وارد شدم  و چراغا رو روشن کردم و اوسا رو راهنمایی کردم کلیدها رو گذاشتم روی  کانتر کابینت که..... یهو برق از چشمام پرید

 بله سالها قبل وقتی 15 ساله بودم  یکی از اقوام که برام خیلی عزیزه اومده بودن  خونه ما  خلاصه دخترشون که خیلی دوستش دارم و اون موقع دانشجو بود برای من مجسمه اورده بود سه عدد موش بازیگوش یکیشون روی توالت فرنگی نشسته بود یکیشون داشت تنبان مبارک رو بالا میکشیدو اون یکی دراز کشیده بود و داشت شیر میخورد  خیلی بانمک بودن و من خیلی دوستشون داشتم و مدتهای مدید این سه تا بالای سر تختم بودن تا من دانشجو شدم و اومدم تهران  بگذریم 

خلاصه دیدم موشهای عزیز در منزل برادر و عروس ودر دکورشون  تشریف دارن !!!!! در یک لحظه  خیلی از مامان عصبانی شدم و گفتم هزار بار به مادری گفتم وسایل منو بدون اینکه به من بگی  بذل و بخشش نکن مادری جان و خلاصه داشتم ابعاد این قضیه رو بررسی میکردم که جناب اوسا گفت میخواد دستاشو بشوره و طبیعتا راهنماییش کردم سمت دستشویی که تا در دستشویی رو باز کردم  از تعجب خشکم زد  کلی عروسک از در و دیوار اویزون بود عین مغازه اسباب بازی فروشی و اصن یه وضی ....

اون وسط مسطا  دیدم 6 عدد عروسک کوچک مدل فرشته های درخت بابا نوئل اویزونن و چقدر اشناهستن اتفاقن که یهو برق دوم از سرم پرید 

من وقتی 4 ساله بودم دوست پدرم یک جعبه دوازده تایی عروسک های کوچولو برام اورده بود که محصول والت دیسنی بود   لباس های خیلی باحالی داشتن دوتاشون موهاشون بور بود دوتاشون مشکی دوتاشون قرمز دوتاشون شرابی و دوتاشون قهوه ای و...

این عروسکا عینا همونا بودن فقط موهاشون تراشیده شده بود و سرشون مدل موهای رومی نقاشی شده بود !!!

عین این عروسکا رو خواهر همسری هم داره  و خوب اولین فکرم این بود که حتمن عروس جان هم مشابهشو داره  تا 

گیج و یج برگشتم که بشینم روی صندلی که دیدم بله برادری کل ماشینهای دوره بچگیشو  از شهرستان ورداشته اورده و روی دکور اونطرفی گذاشته راستش  خیلی فکر و خیال کردم  یعنی برادرم جعبه اسباب بازی ها رو برداشته اورده و یادگاریهای زمان بچگی منو داده به عروس خانوم که اگر اینطوری باشه واااااااااااااای بر هر دوشون 

یعنی عروسکای خود عروسه اگر اینطوره پس موشهای بیچاره من در دکور چی میگن ؟

خلاصه که کل 5 شنبه و جمعه از دست برادری عصبانی بودم و هزار جور برخورد مختلف رو  تمرین کردم که به روی برادر بیارم  اخرم وقتی اومد بهش گفتم موشها رو دیدم و امیدوارم عروسکا مال من نباشه  ایا به نظرتون کار بدی کردم؟ 

واقعا ایا عروس یه خانواده باید بخودش اجازه بده وقتی پدر مادرمن خونشون نبودن بره  شهرستان و در همون 24 ساعت انباری قدیمی رو زیر و رو کنن با همدیگه  و موسایلی هم که به اونا ربطی نداشته وردارن برای خودشون 

خیلی عصبانیم و نمیدونم برخورد درست چیه ؟ کمکم کنین 

نظرات 3 + ارسال نظر
تنها یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 15:50

بعنوان یک تازه وارد فقط نظرم رو میگم و قضاوت نمیکنم . به نظر من شما حق دارین . وسایل شخصی شما مال شماست و نه کس دیگه ای . ولی عروستون رو مقصر نمیدونم . اون که از گذشته خونه شما نبوده که بدونه چی مال کیه . قطعا اگر چیزی برداشته شده تصمیم برادرتون بوده . بنابراین بدون عصبانیت یا دلخوری با برادرتون بدون حضور خانمش در مورد ماجرا صحبت کنین و ازش بخواهید اونها رو بهتون بر گردونه .
در کل از نظر من این موضوع پیچیده ای نیست و اگه شما بتونین گذشت کنین بهتره. قطعا ارتباط خواهر برادری تون از هز چیزی مهم تره

بانو سرن یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 01:14 http://serendarsokoot.blogsky.com/

خوب شاید دیده تو انباری اند پیش خودش گفته حتما برای کسی مهم نبوده. اونم خوشش اومده برداشته.

سرن جان یعنی خودت اینکارو میکنی ؟ بدون اینکه از صاحب خونه و یا فردی که وسایل مال اونه بپرسی ؟ اگه بگی اره اینکارو میکنم حرفتو قبول میکنم

ستاره شنبه 25 مهر 1394 ساعت 10:02

سلام دزیره جان
در زشت بودن کارشون که شکی نیست ولی به نظر من که این مساله ربطی به عروس جان نداره و برادرتون این اجازه را داده حتی اگر عروس جان چنین تقاضایی کرده بود برادرتون می توست بگه نه
ولی می تونی جور دیگه بهش نگاه کنی به این فکر کن که اون وسایل تا حالا تو انباری بوده و شما نمی دیدینش و حالا خانه برادرته و هر وقت چشمت بهش بیفته کلی خاطره برات زنده میشه و از مرورشون لذت می بری و با برادرت بشینی و خاطرات گذشته را زنده کنی
شاد باش دزیره جان آرامش امروز و فرداتو بخاطر گذشته بهم نزن

ممنون ولی نمیتونم اینطوری بهش نگاه کنم حداقل کاری که میتونستن بکنن این بود که از من بپرسن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.