خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

بلاتکلیفی مطلق

درد مبهمی در قفسه سینه میچرخد از حجم فشار عصبی این ده روز اخیر 

یک مسافرت دو روزه به شمال و انقدر به دریا زل زدیم و سیگار کشیدیم که دریا هم حوصله اش سر رفت 

هنوز نمیدانیم چه کنیم خدایا جانم راه را به من نشان بده نشانه ای چیزی همینک نیازمند امداد غیبی ات هستیم 

کماکان به ان عنکبوت بخت برگشته در خاطرات دکتر ربولی حسن کور میخندیم و باعث انبساط خاطرمان است در این وسط دوراهی رفتن یا ماندن که گیر افتادیم و واقعا نمیدانیم چه کنیم  خدایا جانم مدددددددددی

فقط اون عنکبوته!!! دوست داشتین شما هم بخونین  

https://rezasr2.blogsky.com

پ.ن.اسم دکتر عزیز با تذکر خودشان تصحیح شد.

نظرات 2 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 11 تیر 1402 ساعت 09:38 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
من گفتم چطور از دیروز بازدید از وبلاگمان بالا رفته ها! نگو به خاطر زحمت شما بوده ممنون.
فقط کاش اسممان را درست مینوشتید

سلام دکتر جان
والله ما به جان عزیزیتان دکتر ریولی خواندیم حسن کورش هم که درست است

لیمو شنبه 10 تیر 1402 ساعت 13:12

نبینمتون انقدر گرفته دزیره جانم امیدوارم درست بشه.
+ اون عنکبوت بخت برگشته که حقا گناه داشته. هیچ جا هم نه و شانسش به کجا بوده!

آآآآآآآآآآآآآاای لیمو جان چی بگم همایونی به گانززرزپیوسته
وای اون عنکبوته عالی بود شانسش که چی بگم فکر کن چند وقت اونجا گیر کرده بوده بیچاره چقدر در معرض گاز معده بوده اصلا چی پیش خودش فکر میکرده یعنی ؟!!!!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.