خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

ش

ش بهم زنگ زد همین دیروز خوبی شبکه های اجتماعی همینه  معاشرت های مجازی 

گفت چطور شدم  منظورش مدل موهاش بود خندیدم گفتم خیلیم بهت میاد 

ش هم مثل من وقتی دیونه میشه و بدلیلی بهم میریزه  میره سراغ موهاش لازم نبود بپرسم چی شده خودش گفت باهم هم خندیدیم و هم گریه کردیم 

گفت نزدیک شدی دزیره الان بیشتر دلم برات تنگ شده 

راستش وقتی داشتم از از تلویزیون میدیدمش منم خیلی دلتنگ شده بودم 

گفت بیا بریم یک مسافرت دوسه روزه 

خندیدم و گفتم فعلا نمیتونم دیگه اون دزیره سبک بار و سبک پا و سبک سفر نیستم  گفت  و البته سبک سر و دوتایی خندیدیم 

یهو گفت اون بستنیه رو یادته ب لیکور البالو بود و من نمیدونستم و خوردم بعدشم حالم خوب شد گفتم اره خوب یادمه چند وقت پیش داشتم خاطرات اون موقع رو مینوشتم گفت عجب چیزی بود گفتم اره خیلی خاص بود و با معنی اسمش "بازگشته " به معنی بازگشته از غم  کاملا  جور بود 

دیگه در مورد یک ی دیگه از دوستان مشترک که الان در تورنتو حرف زدیم  گفت شاید بیاد اینوری گفتم چه خوب منتظرم بیای 


نظرات 6 + ارسال نظر
لیمو چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 11:58

بستنی با لیکور وقتی یه کم آب میشه

وااااااااااااااای لیمو

مبینا دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 22:28

اینقد از خاطرات دور شدیم که اصلا یادم نیست ش کی بود

ماری دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 15:13

سلام . چه جالب . حالا که ترک وطن کردین نمیخواین با کمک همین دوستان قدیمی از جمله همین خانم ش دوباره به صحنه برگردین؟

نه عزیزم تصمیمی در این مورد ندارم

لیمو دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 12:50

حتی از پشت کلمات تایپ شده هم نوشیدنی خوشمزه ای به نظر میاد.

کدوم نوشیدنی لیمو جان؟

شادی دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 09:11 http://setarehshadi.blogsky.com/

اتفاقا تمام مدتی که مصاحبه ایشون رو می‌دیدم به یاد شما بودم. دوستی‌تون مانا و گرم .

ممنونم شادی جان

ربولی حسن کور جمعه 4 آبان 1403 ساعت 22:19 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم به زودی زود دیدارها تازه گردد

راستش فکر نکنم الان دوست ندارم هیچ دیداری تازه بشه در واقع شرایطشو ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد