خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

رقابتی بودن حتی در هفتاد سالگی و اندی

دیروز دوباره یک کوییز اسپیکینگ داشتیم  نگم براتون که چندتا از خانمها چقدر جدی گرفته بودن انگار که میخوان کنکور بدن و اینده شون به این امتحان بستگی داره !!! حالا خوبه که 5 ساله دارن میان همین کلاس البته دوتاشون حدود یکسال و نیمه که اتفاقا تقریبا در گروه سنی من و زان هستن !!!

یکی از خانمهای مسن خیلی جدی وایساده بود ببینه تیچر عزیزمون به  هر کسی چه توصیه ای میکنه و چی میگه !!!و اگرم خوب متوجه نشه خودش میپرسه خیلی قشنگ 

ببخشین به شما چی گفت ؟

نگاش کردم گفتم چیز خاصی نگفت گفت انتظار داشتم موضوع رو بسط بیشتری بدی با توجه به سطحت که x هست  راستش منظوری نداشتم  یهو گفت منم x هستم خندم گرفت میخواستم بگم خوشبحالت 

تیچر به یک ی از جوانها که هموطن خودشه و یکی از مسن ها (همونی که جدی گرفته بود با همگروهیش )گفت میتونین برین یک سطح بالاتر به بقیه چیز دیگه ای نگفت و صرفا تصحیحمون کرد حالا نمیدونم شامل من میشه یا نه چون من سطحم همسطح لول بالای این کلاس هست و لول بعدی هم شامل میشه یعنی میتونستم یک سطح بالاتر برم که به دلیل دوری راه و در پیش بودن زمستان  صرفا نرفتم ولی چیزی به من نگفت و ضمنا مهم هم نیست برام چون اصلا این کلاس ها اینطوری نیست که مثلا تمومش کنی و بشه یک مدرک زبان معتبر برای ارائه و ان شالله اگر بخوام پست داک بگیرم یا کورس دیگه احتمالا بایدمدرک زبان معتبری ارائه بدم فکر میکنم البته مطمئن نیستم و ضمنا من صرفا اومدم برا ی باز شدن قفل زبانم ولا غیر 

ولی رفتار این خانمها و احساس رقابتشون خیل ی برام جالبه اخه عزیزم  شما که قرار نیست بری سرکار  به گفته خودتون 5 سال هم هست دارین میاین همین کلاس دیگه فضولی توی کار دیگرونت چیه ؟ چرا مهمه که معلم به من چی گفت و یا به کی چی گفت ؟!!!! 

یکی از خانمها هم که نسبتا جوانه مجرده و ظاهرن تنهاست  نگم از رفتارها و صحبتهای عجیب و غریب به قول یک ی از همکارهای سابقم هر روز روی بقیه استفراغ روانی میکنه اصن یه وضی!!!

خلاصه من چون اصلا رقابتی نبودم و نیستم اینا رو نمیفهمم 

پ . ن .به یک دوست برای معاشرت های دلخوشکنک الکی طور نیازمندیم !!!!

پ.ن . 2: دوست دارین به ادامه خاطرات بپردازیم یا به نیاگارا و اوضاع و احوالات اینجا؟ -همچین همایونی دموکراتی هستیم ها:)))))

نظرات 20 + ارسال نظر
عمه اقدس الملوک جمعه 25 آبان 1403 ساعت 20:51 https://amehkhanoom.blogsky.com

دیر اومدم اما ما نیز هر۲را میخواهیم

بابا عمه کجایی هی هروز میام سر میزنم میبینم نیستی تازه دیروز که وبلاگت هم باز نمیشد میگفت همچین وبلاگی یافت نشد گفتم یهوی رفتی عمه کجایی دقیقا کجایی ؟

لیمو یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 11:25

آهان پی نوشت 2: هر چی بنویسی دوست دارم من آخه. این خوبه اون خوبه همه ش خووووبه.

فدات انقدر که نازنینی

سیما از شیراز یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 11:11 https://mymemories1402.blogsky.com/

سلام عزیزم خوبی؟
خوشحال میشم ادامه خاطرات رو بخونم.

سلام و چشم حتما

آتوسا شنبه 12 آبان 1403 ساعت 19:08

دزیره جون بقیه خاطراتت رو لطفا ادامه بده، ما در انتظار شنیدن بقیه‌اش هستیم.

حتما اتوسای عزیز

رعنا جمعه 11 آبان 1403 ساعت 19:30

سلام.
خوبید؟
بعد از مدت‌های طولانی اومد بهت سر بزنم. اوه... اوه... دزیره‌جان، لطفاً خاطره‌ت رو ادامه بده.

سلام به به رعنا جان
حتما عزیزم

مبینا پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 22:36

شدیدا منتظر خاطرات گذشته و در ضمن دز زیبایی نیاگارا هم زیاد شنیدم از اونم بنویسین کا عالیه

حتما مبینا جان حتما

زری.. پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 08:00 https://maneveshteh.blog.ir

من جفتش را دوست دارم، نمیشه هر دو‌را پیش ببرید؟ چون روزهای همین الان هم میشه مثل روزهای قدیم که الان داری خاطراتش را مینویسی.

حتما زری جون راستش اینه که تا میام شروع کنم ادامه رو بنویسم قفل میشه ذهنم روی خاطرات قبلا اینجوری بود که خود جملات میومد الان در اون خاطره غرق میشم یهو میبینم نیم ساعته نشستم زل زدم به مانیتور دوباره صفحه روئمیبندم و میرم

الهه چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 11:44

سلام بر شما بانوی عزیز
لطفا ادامه خاطرات را بگید

حتما الهه جان حتما

sara چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 09:18

سلام
خوندن خاطراتتون جالبه
البته که شما هم خیلی زیبا می نویسید

ممنونم ساراجون از لطفت و نظرت چشم حتما بزودی میریم برای ادامه خاطرات اگر یکم درجه این داغون بودنم کم بشه

مریم چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 08:16

سلام دزیره جان
امیدوارم بهتر باشی عزیزم.
من بی صبرانه منتظر ادامه خاطرات هستم. همین طور تجربه هات از زندگی در کانادا.

چشم مریم عزیز حتما بزودی

لیمو دوشنبه 7 آبان 1403 ساعت 12:48

وااای چنین اسطوره ای رو توی باشگاه ورزشم داشتم. بنده خدا توقع داشت شبیه کسی که سالهاست ورزش کرده حرکتها رو بزنه و پیگیییرررر از بقیه. سوژه ی فرار بچه ها شده بود.
+ در مورد پ.ن: من هم

والله نمیدونم چی بگم این همه احساس رقابتشونو با ما که جای بچه هاشونیم امید به زندگی بیداد میکنه

سمیه یکشنبه 6 آبان 1403 ساعت 13:58

بله بله حتما ادامه بدین نوشتن خاطرات
من می گم هم کائنات هم خود آدما دنبال ایجاد دغدغه و مشکل هستن تا یه وقت خدایی نکرده زندگی خیلی خوش به حالمون نباشه همه چی هم که خوب باشه یهو با حمله هورمون ها روبه رو می شویم حالا این خانم ها هم نه دغدغه کار و درگیری هاشو دارن نه دغدغه هندل کردن مشکلاتی مثل ایران و از فامیل و حاشیه هاشم دور هستن پس چطور باید به خودشون استرس وارد کنن با کلاس زبان و امتحانش

اورین سمیه جون چه تحلیل جالبی به این فکر نکرده بودم عالی بود

مهری یکشنبه 6 آبان 1403 ساعت 09:06

سلام دزیره جان همایونی دموکرات
خاطرات رو لطفا ادامه بده ولی ما رو از اندر احوالات کانادا بی نصیب نذار
روز و روزگارتون خوش

چشم مهری جون چشم

مهدیه شنبه 5 آبان 1403 ساعت 18:51

لطفا خاطراتتون رو ادامه بدید چشامون سفید شد به در این وبلاگ دزیره جان

چشم مهدیه جان والله تا میخوام اداه بدم یه ماجرا پیش میاد میریزم بهم

شیرین شنبه 5 آبان 1403 ساعت 10:50

ادامه خاطرات لطفا

چشم شیرین جون

ربولی حسن کور جمعه 4 آبان 1403 ساعت 22:21 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام دوباره
خوشحال میشم ادامه خاطراتتونو بدونم اما به شرطی که باعث رنجشتون نشه

ممنونم دکتر جان چشم و ممنون از درک متقابلتون

ارغوان جمعه 4 آبان 1403 ساعت 11:58

دزیره جان اولا که لطفا اول خاطرات جذاب رو ادامه بدید. دوما هم پست داک معمولا مدرک زبان نمیخواد و چون دوره غیره رسمی هست با رزومه و سوابق تحقیقاتیتون انشالله کارتون راه میفته… خیلی شرایط شما عجیب و جذابه شاید یه روزی کتابش کردید یه بازیگر عالی تئاتر در دنیای موازی در سطح عالی تخصص دیگه ای داره

ممنونم ارغوان جان اره یدونم مدرک نمیخواد ولی در همون حد انتظار دارن مسلط باشی دیگه حداقل در حد ایلتس 7 باید مسلط باشی برای مصاحبه من در حال حاضر در حد 7 نیستم و اعتماد بنفسم کلن از دست رفته

محدثه جمعه 4 آبان 1403 ساعت 11:13

سلام.شاد باشید همیشه.ادامه خاطرات لطفا خیلی وقته منتظریم

حتما محدثه جان

لیلا جمعه 4 آبان 1403 ساعت 09:46

سلام. خاطرات ایران رو ادامه نمیدین؟

چرا لیلا جان در اولین فرصتی که فکرم یه مقدار ازاد شد حتما

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 3 آبان 1403 ساعت 20:12 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
اونجا که ایرانی فراوونه دوست پیدا نکردین هنوز؟
شاید به مدد شما ایرانی های اونجا هم با هم مهربون تر بشن

نه واقعا دوست پیدا کردن خیلی سخته ادمها اینجا روابط خیلی محدودی دارن
نظرتون رو هم لطفا بگین در مورد پ .ن .2

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد