امروز پرنسس از کلاس اول ابتدایی فارغ التحصیل شد و جشن فارغ التحصیلی با شکوه هرچه تمام تر برگزار شد همراه با عمو موسیقی و شادی بسیار و رقص و جیغ و هورای بسیار
پدر یکی از همکلاسیهایش از بچه های تئاتر است استاد بیان و بدن پسرها بود همان وقت که ش استاد بیان و بدن ما بود ان موقع همسرش بانوی دیگری بود که اوهم بازیگر بود و بازیگر قابلی هم بود اصلا به هم نمیامدن در واقع خانم خیلی سر بود یک دخترهم دارن که بعد از جدایی به همراه مادر به امریکا رفت همسر فعلی یکی از هنرجوهایش بوده که مادر این یکی دختر است این همکار سابق در تئاتر فوقالعاده بود اما به لطف یک سریال طنز که از فصل سومش فکر کنم وارد شد یهو معروف شد یه هر حال در چندین جشن گذشته هم اورا دیده بودم اوهم مرا دیده بود ژان ازم پرسید اقای ... را میشناسی گفتم بله پرسید پس چرا جلو نرفتی و ....... طبق معمول جوابی نداشتم و سکوت
اما امروز اقای ....سلام علیک خیلی گرمی با ژان داشت و اتفاقا کنار ما نشستن در سالن امفی تئاتر مدرسه یهو بی مقدمه گفت خانم ایا شما در کار ....... اقای رحمانیان نبودین؟ من !!!!!!!!!!!!!!! بله بودم اقای ..... :شما خانم دزیره نیستین؟!!!!! من بله هستم لبخند صورت اقای ..... شکفته شد خندید و گفت چطور نشناختمش و زودتر اشنایی ندادم خندیدم گفنم اختیار دارین شمارو بلافاصله شناختم و ژان فن شماست دقیقا بخاطر همان سریال و طیعتا سوال بعدی کجایی؟ چرا کار نمیکنی ؟و.....
یهو گفت از اون روزها بیست و خورده ای سال گذشته دزیره ولی انکار دیروز بود همسر فعلی که بین ما نشسته بود هر لحظه بیشتر متعجب میشد گفتم بله انگار نه انگار که یک عمره
بعدتر با پرنسس و ژان رفتیم دنبال دوسه کار اداری و معاینه چشم که نگاه سنگین یک خانم مجبورم کرد سرم روبیارم بالا و ببینم کیه انقدر خیره داره منو نگاه میکنه و بله یک خانم بازیگر در حال حاضر سوپر استار فعلا ممنوع الکار و اون موقع عاشق معاشرت با اکیپ ما بود لبخند بغل و باز همون سوالها .... ژان و پرنسس متعجب که وای خانم .....منوبه اسم کوچک میشناسه با همسرش اومده بود که هیچ ربطی به هم نداشتن یاد اون دخترک شیطونی افتادم که بود چقدر فرق کرده بود
برگشت به ژان گفت میدونی ما ارزومون بود مثل دزیره باشیم اتیلا و اقای رحمانیان اینقدر تحویلمون بگیرن ؟ میدونی همسرت الگوی من بوده ؟!!!!فی الواقع ترکیدم از خندیدن حتی از تصور الگوی کسی در بازیگری بودن گفتم عزیزجان شما الان نامبروانی و ما کجا و شما کجا گفت من هنوز عاشق نقش... (نقش روبروی مهتاب در کار دومی که با اقای رحمانیان همکاری داشت )هستم دزیره شاه نقش بود
راستش اصلا نمیخواستم حرفو ادامه بدم ولی مجبور شدم اخه چرا نمیفهمن یاداوری اون روزها چقدر برای من دردناکه
بعدش م زنگ زد سر سریال اخر که توقیف شد و اصلا شاید دلیل ترک دنیا ی هنر افسردگی و ناامیدی ناشی از این کار بود با هم همکار بودیم خلاصه که تعریف که با یکی از دوستای مشترکمون که تقریبا در تلویزیون یکی دوکار موفق داشت و شناخته شده است و دوست قدیمی م بوده بهم زدن از اون اتمام دوستی های زشت و گفت اسگل شده و... بعد صحبت ژ.ص و گل واژه هاای اخیرش شد و خب اون هم اسگله البته اسگل ن ظ ا م م ق دس به گفته همکارش و یکی دیگه که اون هم اسگله و خلاصه نتیجه گرفتیم کسیکه اسگل نباشد بازیگر نمی شود و دلیل شکست ما هم به یقین همین بوده کم بودن درجات اسگلی !!!
به به چه خبرهای خوبی. چه نوستالژی خوبی.
مبارک باشه فارغ التحصیل شدن پرنسس جان و بوسه های فراوون بهتون. ببخشید که دیر رسیدم و برای دو پست قبلی فرصت نوشتن نیست.
فدات لیمو جانم
سلام به دزیره عزیز
من توی مطلب جدیدم به این مطلب شما اشاره کردم و با اجازه تون لینک کردم به مطلب شما.
بله مطلبتان را خواندم واقعا باید در مورد کلمات فکر کرد و ممنون
فارغ التحصیلی پرنسستون مبارک
دیروز رفتم یوتیوب رو نگاه کنم اتفاقی دیدم یه کانال هست به اسم باضیا شاید شما میدونستین اما من اولین بار بود بهش برخوردم . مصاحبه علی ضیا با هانا کامکار رو دیدم و خیلی خیلی ناراحت کننده بود . چقدر هنرمندها مخصوصا خانمها رو اذیت میکنن و باعث دلسردیشون میشن . باعث تاسفه
سلام مارال جان ندیدم این کانال رو
سلام دیزه جان .تو رو خودا بگو دومی ت .ع بوده .کشتم خودمو تا فهمیدم .خخخخ
البته شوخی بودش . تلاشی نکردم ولی تنها کسیکه به ذهنم رسید اون بود .واقعا هم دوستش دارم شدید
بیخیال مبینا جان
حالا البته در مورد آقایی که پدر هم مدرسهای پرنسس بودن به یه نتایجی رسیدم ولی ۵۰ درصد قضیه حل شد چون همسر سابقشون آمریکا نرفته تا جاییکه تحقیقات من اجازه میداد
ایشالا هر روز بیشتر از پیش شاهد موفقیتهاش باشید
منم برم بگردم دنبال سریالهای طنز و بازیگران ممنوعالکار و … بگردم
ممننم مریم جان
بیخیال
امیدوارم تعداد روزهای باحال زندگیت هر روز بیشتر و بیشتر باشه و مشغله ت به چیزهایی باشه که ازشون واقعا لذت می بری
ممنون از لطف همیشگیت صبا جونم
فارغالتحصیلی پرنسس جان مبارکتون باشه. به امید موفقیت های بعدی.
چقدر معما برامون درست کردی دخترجون
فدات شم شادی جون
بیخیال خیلیم مهمم نیست که
سلام عزیزم
فارغ التحصیلی اول ابتدایی پرنسس کوچولوتون مبارک
ان شالله جشن فارغ التحصیلی مقاطع بالاتر و جشن موفقیت هاشون تو مسیر آرزوهاشون
خوشحال شدم بازم نوشتین ...
ممنونم عزیزم انشالله همش اتفاقهای شاد و مثبت برای هممون
فارغ التحصیلی پرنسس مبارک
اینجوری که مینویسی آدم کنجکاو میشه ببینه این دزیره که نقش مهمی توی اون کار آقای رحمانیان داشته کیه؟
ممنونم ترانه جون در واقع هیچکس نبوده و نیست عزیزم
به به! به سلامتی سال تحصیلی امسال تموم شد.
نمیدونم واقعا چی بگم، آدم فکر کنه میتونسته در یک چیزی نامبر وان باشه و به هر دلیلی از آن فاصله گرفته باشه بنظرم خیلی سخت هست. امیدوارم باز هم یه جوری بشه که به اون روزها و آرزوهاتون نزدیک بشید.
ممنونم زری جونم
واقعا مثل ترکه مواد مخدره ممنونم از انرزی مثبتت عزیزم کاش اون موقع که داغون بودم یه نفر مثل شما راهنماییم میکرد شاید کم نمیاوردم و زندگیم مسیر دیگه ای داشت
دزیره جان
با تجربه ارزشمندی که در دنیای سینما و تئاتر داشتید حتما می توانید تحلیل خیلی خوبی از عالم پشت پرده ارائه بدهید. وقتی بعضی هنرپیشه ها جانماز آب می کشند و قیافه مظلوم معصوم بهم می زنند، دلم میخواهد کسی مثل شما بیاد و چهره کثیفشون را رو کنه. البته گاهی این کار را می کنید و کمی زیر فرش را بالا می زنید و نشان مان می دهید که چه خبره. منظورم این بود که بیشتر از این کارها بکنید.
فدات کامشین جان حتما یک پسن مفصل از تجربه هلی شخصی و تحارب دوستان خواهم نوشت
باز یک معمای پیچیده
بریم کشف کنیم این دو تا کی هستند
سلام
فارغالتحصیل شدن پرنسس مبارک.
امیدوارم نگه دیگه دلیلی نداره برم مدرسه
اوایل که نوشتن خاطراتتونو شروع کردین سرچ کردن و پیدا کردن افرادی که درباره شون نوشته بودین برام جذاب بود اما بعد از مدتی به خودم گفتم وقتی نویسنده به هر دلیلی نمیخواد این افراد را به طور کامل معرفی کنه میری دنبالش و پیداش میکنی که چی بشه؟
راستی خوشحال میشم اگه صلاح دونستین نوشتن خاطرات اون زمان را هم ادامه بدین.
ممنون دکتر جان چشم به محض عملی شدن پروزه جدید و کم شدن استذس و زیاد شدن وقت ادامه را خواهم نوشت
ممنونم که درک میکنین اقای دکتر واقعا امکان نام بردن ازا فراد رو ندارم