خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

خاطرات دزیره

روزهای رنگی رنگی دزیره و ژان

ملاقات دزیره ای

همینطور که لابه لای جمعیت داخل اتوبوس جابه جا میشدم تا بتونم خودمو نگه دارم که با ترمز یهو شوت نشم یک چهره اشنا دیدم و خلاصه کلی داشتم به مغزم فشار میاوردم که این چهره  آشنا کی هست و من کجا دیدمش و اینا............ که یهویی جرقه ای گفت فکر کنم این چهره اشنا همون پروانه جان نویسنده وبلاگ بی پروانوشت خودمونه  در همین افکار و در حالی که مطمئنم نبودم  جنگ داخلی دزیره ها در حال بالا گرفتن بود دزیره کمروی خجالتی  میگفت تو که مطمئن نیستی و خوب راست میگفت  و دزیره کنجکاو و ماجراجو هم میگفت حالا بپرس شاید اتفاقی حدست درست باشه و ..... یهو دیدم یکی داره میپرسه شما اسموتن پروانه نیست؟ و خودم از شنیدن صدای خودم در شگفت بودم بله  درست حدس زده بودم و خوب خیلی هیجان انگیزه که در جمعیت 8 میلیونی تهران  یکی از دوستان دنیای مجازی رو ببینی  تصادف؟ نه اصلا تصادفی نیست  و این تصادفی نبودنشه که هیجان انگیزه 

پروانه جان یک خانم زیبا ،قد بلند و خوشتیپ با یک لبخندجادویی و چشمایی که نگاهش میرقصه  و از اون نویسنده هایی که مدتهاست من وبلاگشو میخونم و خیلی تحسینش میکنم   از دیدنت خیلی خوشحال شدم دوست من 

پ. ن. شنبه شب و در اخرین اجرای متاستاز در تالار مولوی  نفسم در سینه حبس شده بود و انقدر فین فین کردم که گندش رادراوردم  دزیره -  دی 88- دختر نزدیکترین و عزیزترین دوست - بافت همبند 

پ. ن 2.اون لحظه ای که  قبل از شروع اجرا نور میره  برای هر بازیگری خیلی خاصه خیلی  عاشق اون لحظه ام 

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 00:06

سلام
من یهویی بعد خیلی سال پرت شدم تو وبلاگهای فارسی
یادمه یه دزیره میخوندم که سبک نوشتنش خیلی خاص بود
اگر اشتباه نکنم اسم همسرش کیوان بود یا شاید اشتباه میکنم
تازه ازدواج کرده بود
خیلی سبک خاصی مینوشت
احتمالا شما همون دزیره دوست داشتنی نیستین؟

سلام ممنون از لطفتون من دزیره هستم اما اسم همسرم کیوان نیست عزیز!!!!

سرن چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 00:39 http://serendarsokoot.blogsky.com/

آخی! خیلی جالبه این مدل دیدنا!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.